جدول جو
جدول جو

معنی شهتوت - جستجوی لغت در جدول جو

شهتوت
(شَ)
مخفف شاه توت. رجوع به شاه توت شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شهوت
تصویر شهوت
چیزی را دوست داشتن و رغبت شدید به آن داشتن، جنبش نفس در طلب لذت و آنچه دوست دارد، خواهش نفس، میل و رغبت به درک لذت، میل به جماع
فرهنگ فارسی عمید
مخفف شاه توت، نوعی توت که رنگ آن سیاه است، رجوع به شاه توت شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
در اصطلاح صرفیان، نام حرفی است از حروف تهجی و آن عبارت است از تاء دو نقطه در بالا. (کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(شَهَْ وَ)
آرزو. (مهذب الاسماء). آرزو و میل و رغبت و اشتیاق و خواهش و شوق نفس در حصول لذت و منفعت. (ناظم الاطباء). آرزو و شوق نفس در حصول لذت و منفعت. (غیاث اللغات) (آنندراج). مطلق آرزوو خواهش. (آنندراج). اشتیاق. رغبت شدید. آرزوی چیزی. خواهش چیزی. آرزو. توقان نفس به امور مستلذه. (یادداشت مؤلف) :
شهوت فرونشان و بکنجی فرونشین
منشین بر اسب غدر و طمع را مده لگام.
ناصرخسرو.
همه رنج جهان از شهوت آید
که آدم زآن برون از جنت آید.
ناصرخسرو.
آب شهوت مریز خاقانی
دست از این آب هم به آب بشوی.
خاقانی.
هرکه خر در خلاب شهوت راند
در سر افتادش اسب سرکش عمر.
خاقانی.
بغربت زنی کردی آن شد وگرچه
که صد شهوت او بپاکی نیرزد.
خاقانی.
وقت خشم و وقت شهوت مرد کو.
مولوی.
پس کلوا ازبهر آدم شهوت است
بعد از آن لاتسرفوا زآن عفت است.
مولوی.
سیاه را در آن حالت نفس طالب بود و شهوت غالب. (سعدی).
به شهوت قرب تن با تن ضرور است
میان عشق و شهوت راه دور است.
وحشی بافقی.
- از سر شهوت برخاستن، از شهوت دوری جستن. کناره گیری از شهوت: اما میترسیدم که از سر شهوت برخاستن... کاری دشوار است. (کلیله ودمنه). هرگاه که متقی در کار این جهان گذرنده تأملی کند هرآینه... از سر شهوت برخیزد. (کلیله و دمنه).
- به شهوت حرام افتادن، به خواستی درافتادن که مخالف با دستور شرع باشد: از شهوت حلال به شهوت حرام افتاده است. (گلستان).
- شهوت جنبیدن، میل شدید نمودن: وی را شهوتی بجنبید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 100).
- شهوت حلال، خواست که مخالف با دستور شرع نباشد: هرکه ترک شهوات ازبهر قبول خلق داده است از شهوت حلال به شهوت حرام افتاده است. (گلستان).
، اشتهاء. (یادداشت مؤلف) : باید که طعام بر شهوت صادق خورند و تأخیر نکنند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). تشنگی غلبه کند (در شخص مسلول) و شهوت طعام برود بسبب ضعیفی قوه. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، قوه ای در حیوان برای جلب ملایم. مقابل غضب که دفع منافر است. (از یادداشت مؤلف)، قوه آرزوانگیز. ج، شهوات. (یادداشت مؤلف)، آرزوی جماع. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات)، جوع. (یادداشت مؤلف). خواهش و آرزوی طعام. (ناظم الاطباء)، فاسد گشتن قلوب است که انسان را بشرارت و شیطنت وامیدارد، میلهای غیرشرعی. (قاموس کتاب مقدس). هوا و هوس. (ناظم الاطباء). آرزوهای نامشروع،
{{صفت}} مشتهی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
پراکنده از مردم: و فی المجلس شتوت من الناس، یعنی در مجلس پراکنده از مردمند که از یک قوم و قبیله نباشند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از صحاح)
لغت نامه دهخدا
(گُ شَ)
دهی است از دهستان نازیل بخش خاش شهرستان زاهدان واقع در 61000گزی شمال باختری خاش و 3000گزی راه شوسۀ زاهدان به خاش. هوای آن معتدل و دارای 150 تن سکنه است. آب آن ازرودخانه و محصول آن غلات، ذرت و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. ساکنین از طایفۀ ریگی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
گونه ای توت که ارتفاعش بین 4 تا 10 متر است و آن گیاهان مرغوب میوه دار است و دارای شاخه های متعدد می باشد، اصل آن از ایرانست و از این کشور به آسیای صغیر و اروپا برده شده. برگهایش قلبی شکل و دندانه دار و رنگش سبز تیره است. گلهایش منفرد الجنس و بر روی یک پایه اند میوه شاه توت بزرگتر ار توت سفید و رنگش قرمز تیره یا ارغوانی و مزه اش ترش و شیرین و مطبوع است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهوت
تصویر شهوت
میل و رغبت و اشتیاق و شوق نفس در حصول لذت و منفعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهوت
تصویر شهوت
((شَ وَ))
میل، خواهش نفس، میل شدید و غیرطبیعی به چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شهوت
تصویر شهوت
ورن
فرهنگ واژه فارسی سره
باء، شبق، میل، هوس، هوی
فرهنگ واژه مترادف متضاد