تأنیث اشنع. زشت و قبیح. (از اقرب الموارد) : حاضران از آن داهیۀ دهیا و حادثۀ شنعا تعجب نمودند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 298). و رجوع به اشنع شود، عیره شنعاء، گورخر مادۀ بسیار زشت. (از منتهی الارب)
تأنیث اشنع. زشت و قبیح. (از اقرب الموارد) : حاضران از آن داهیۀ دهیا و حادثۀ شنعا تعجب نمودند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 298). و رجوع به اشنع شود، عیره شنعاء، گورخر مادۀ بسیار زشت. (از منتهی الارب)
مؤنث اشجع. ج، شجع. (از اقرب الموارد). رجوع به اشجع شود. زن پردل و دلاور. (منتهی الارب). شجیعه. (از اقرب الموارد) ، دراز. (از اقرب الموارد) ، ناقه شجعاء، شترمادۀ سبک دست و پا در رفتن. (منتهی الارب)
مؤنث اشجع. ج، شُجع. (از اقرب الموارد). رجوع به اشجع شود. زن پردل و دلاور. (منتهی الارب). شجیعه. (از اقرب الموارد) ، دراز. (از اقرب الموارد) ، ناقه شجعاء، شترمادۀ سبک دست و پا در رفتن. (منتهی الارب)
موضعی است به یمن. (معجم البلدان). قصبۀ یمن است. شهریست خرم و آبادان و هرچه از بیشتر نواحی یمن خیزد از این شهر خیزد و بانعمت ترین جائی است اندر همه یمن و اندر همه ناحیت عرب شهری نیست از وی بزرگتر و خرم تر و گندم و کشتهای دیگرشان بسالی دو بار ثمر دهد و جوسه بارویا چهار بار از غایت اعتدال هوای این شهر. و باره ای دارد از سنگ و گویند که نخستین بنائی که پس از طوفان کرده اند این است. (حدود العالم). نام صنعاء نخست ’ازال’ بود چون حبشیان بدانجا رسیدند و با روی سنگی آن شهر بدیدند، گفتند: این صنعت است، پس آن شهر را صنعاء نامیدند. و گویند منسوب است به صنعأبن ازال بن یقطن بن عابربن شالخ... و گویند چون وهرز بدانجا رسید، گفت: صنعه صنعه، یعنی حبشیان آنرا نیک برآورده اند. (معجم البلدان). رجوع به دائره المعارف اسلامی ذیل همین کلمه شود
موضعی است به یمن. (معجم البلدان). قصبۀ یمن است. شهریست خرم و آبادان و هرچه از بیشتر نواحی یمن خیزد از این شهر خیزد و بانعمت ترین جائی است اندر همه یمن و اندر همه ناحیت عرب شهری نیست از وی بزرگتر و خرم تر و گندم و کشتهای دیگرشان بسالی دو بار ثمر دهد و جوسه بارویا چهار بار از غایت اعتدال هوای این شهر. و باره ای دارد از سنگ و گویند که نخستین بنائی که پس از طوفان کرده اند این است. (حدود العالم). نام صنعاء نخست ’ازال’ بود چون حبشیان بدانجا رسیدند و با روی سنگی آن شهر بدیدند، گفتند: این صنعت است، پس آن شهر را صنعاء نامیدند. و گویند منسوب است به صنعأبن ازال بن یقطن بن عابربن شالخ... و گویند چون وهرز بدانجا رسید، گفت: صنعه صنعه، یعنی حبشیان آنرا نیک برآورده اند. (معجم البلدان). رجوع به دائره المعارف اسلامی ذیل همین کلمه شود
از دیه های دمشق از اقلیم بیت الابار است که خطاب بن سلیمان بن محمد بن الولید بن عبدالملک بن مروان بن الحکم اموی و خاندانش در آنجا میزیسته اند. (از معجم البلدان)
از دیه های دمشق از اقلیم بیت الابار است که خطاب بن سلیمان بن محمد بن الولید بن عبدالملک بن مروان بن الحکم اموی و خاندانش در آنجا میزیسته اند. (از معجم البلدان)
نوعی ازانار که دانه ندارد و آن را املیسیه نیز گویند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). انار بی خسته. (ناظم الاطباء). ناربستان. انار که هسته ندارد، زن خوشاب دندان. (منتهی الارب). شنباء یا شمباء (به ابدال نون به میم) ، مؤنث اشنب. (از اقرب الموارد). مؤنث اشنب. زن خوشاب دندان. (ناظم الاطباء)
نوعی ازانار که دانه ندارد و آن را اِمْلیسیه نیز گویند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). انار بی خسته. (ناظم الاطباء). ناربستان. انار که هسته ندارد، زن خوشاب دندان. (منتهی الارب). شَنْباء یا شَمْباء (به ابدال نون به میم) ، مؤنث اَشْنَب. (از اقرب الموارد). مؤنث اشنب. زن خوشاب دندان. (ناظم الاطباء)
اسم فعل است برای امر به معنی انع. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغه). گویند: نعاء فلان، یعنی بده خبر مرگ فلان را و آشکار کن خبر فوت او را. (از ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (اقرب الموارد) (از المنجد)
اسم فعل است برای امر به معنی انع. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغه). گویند: نعاء فلان، یعنی بده خبر مرگ فلان را و آشکار کن خبر فوت او را. (از ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (اقرب الموارد) (از المنجد)