جدول جو
جدول جو

معنی شنزده - جستجوی لغت در جدول جو

شنزده
شانزده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شانزده
تصویر شانزده
عدد بعد از پانزده، ۱۶
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شنیده
تصویر شنیده
شنوده، ویژگی مطلبی یا سخنی که به گوش رسیده
فرهنگ فارسی عمید
(دَه)
عدد مرکب از دو عدد اصلی شش و ده و آن مابین پانزده و هفده قرار دارد و دو برابر هشت باشد. لفظ مذکور محرف ششده است ودر پهلوی هم به شاجده محرف شده. (از فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(شَ دَ)
یا شنوذه. دهی است در جنوب مصر. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ/ شُ دَ / دِ)
مسموع. شنیده شده:
چون طوطیان شنوده همی گویی
تو بربطی به گفتن بی معنی.
ناصرخسرو.
گر گوش بشنود که بمانند او کسی است
کم دارد آن شنودۀ گوش استوار دل.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(شَ زَ بَ)
شتربه. نام گاوی است که به تزویر شغالی که به دمنه معروف و موسوم است فریفته شده و با شیر جنگ کرد وکشته شد. (غیاث اللغات). نام گاوی در کلیله و دمنه مشهور و آن را ’شتربه’ و بعضی بضم شین و سکون تاء قرشت و بفتح راء مهمله خوانده اند. رشیدالدین صاحب فرهنگ رشیدی فارسی و منتخب اللغه عربی گفته آنچه مشهور شده غلط است چنانکه از نسخۀ صحیحۀ کلیله و دمنه معلوم شده است. (از انجمن آرا) (از رشیدی) (از آنندراج). نام گاوی بود که در قصۀ کلیله و دمنه موضوع راست گویی و درستکاری است و به مکر شغالی دمنه نام به دست پادشاه جنگل که شیری بود کشته شد. در قصۀ سنسکریت کلیله و دمنه نام دو گاو نری که گردون تاجر را میکشیدندیکی ’نند’ که بمعنی خوشحال کننده و دیگر ’سم جیو’ که بمعنی ’هم زندگی’ بود، چه ’سم’ در فارسی ’هم’ شده و ’جیو’ ریشه زیستن و زنده است و کاف آخر علامت فاعلیت، پس ترجمه صحیح ’هم زنده و هم زندگی’ است. معلوم میشود برزویه عین لفظ سنسکریت را در حروف مبهم پهلوی نوشته بوده است و ابن مقفع که از سنسکریت اطلاع نداشت ازحروف مبهم پهلوی شنزبه را بیرون آورد و مترجمان فارسی همان را نقل کردند. (از فرهنگ نظام) :
نخستین گفت از خود برحذر باش
چو گاو شنزبه زان شیر جماش.
نظامی.
بگو تا نیاید به خونم برون
به تزویر چون شیر در شنزبه.
نزاری.
و رجوع به شتربه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ دَ / دِ)
مسموع شده. (ناظم الاطباء). شنفته. مطلبی که به گوش رسیده باشد. شنوده. مسموع. (فرهنگ فارسی معین) :
ورا دید و بستود و بردش نماز
شنیده همی گفت با او براز.
فردوسی.
شنیده یکایک به هرمز بگفت
دل شاه با رای بد گشت جفت.
فردوسی.
شنیده سخنها فرامش مکن
که تاج است بر تخت دانش سخن.
فردوسی.
مکن باور سخنهای شنیده
شنیده کی بود مانند دیده.
ناصرخسرو.
آواز رود و بربط و نای و سرود و چنگ
وین طنطنه که میشنوی هم شنیده گیر.
سعدی.
- بحق چیزهای نشنیده. رجوع به ترکیب ’بحق چیزهای نشنفته’ ذیل شنفته شود.
- دشنام شنیده، کسی که دشنام شنود. آنکه به وی در حضور دشنام دهند:
با دست بلورین توپنجه نتوان کرد
رفتیم دعاکرده و دشنام شنیده.
سعدی.
، کسی که استماع کرده باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ دِ)
به لغت زند به معنی نزد است. (از ناظم الاطباء). رجوع به نزد شود
لغت نامه دهخدا
(غَ غَ)
زده ناشده. غیرمضروب. مقابل زده. رجوع به زده شود، ننواخته. بی آنکه بنوازند. بدون نواختن ساز و ضرب و دیگر آلات موسیقی.
- امثال:
نزده می رقصد، کنایه از کسی که بی اشارت و امر کسی به نفع او سخنی گوید یا کاری کند و خودشیرینی و خوش رقصی نماید.
، که زدگی و پارگی و نخ گسیختگی ندارد
لغت نامه دهخدا
تصویری از شانزده
تصویر شانزده
عددیست اصلی بین پانزده و هفده ده به علاوه شش رقم آن 16 است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شازده
تصویر شازده
فرزند شاه شاهپور شاپور شهزاده، جمع شاهزادگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنیده
تصویر شنیده
مطلبی که به گوش رسیده باشد شنوده مسموع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شانزده
تصویر شانزده
((دَ))
عدد اصلی پس از پانزده و پیش از هفده، شش بعلاوه ده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شازده
تصویر شازده
((دِ))
شاهزاده
فرهنگ فارسی معین