جدول جو
جدول جو

معنی شنره - جستجوی لغت در جدول جو

شنره
(شَ / شِ رَ)
رفتار و روش مرد صالح. (از منتهی الارب). در لسان العرب بکسر ’ش’ و در قاموس بفتح آن ضبط شده است. رفتار مرد صالح. یقال: فلان یمشی الشنره، ای مشیهالرجل الصالح. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شهره
تصویر شهره
(دخترانه)
مشهور و نامی، مشهور، نامدار و نامور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شوره
تصویر شوره
ماده ای شیمیایی و سفید رنگ که در تهیۀ باروت به کار می رود، زمینی که در آن نمک و این ماده باشد، کنایه از ویژگی زمینی که نتوان در آن کشت و کار کرد، بی حاصل
شورۀ سر: در پزشکی پوسته های ریز که به واسطۀ قارچ های کچلی یا عارضۀ دیگر از پوست سر جدا می شود و در لا به لای موها جا می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شجره
تصویر شجره
یک درخت، درخت، شجره نامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شفره
تصویر شفره
ابزار آهنی دم تیز که با آن چرم را می برند یا پشت چرم و تیماج را با آن می تراشند، گهزن، نشکرده، نشگرده، گزن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شناه
تصویر شناه
شنا، رفتن مسافتی در آب با حرکت دادن دست ها و پاها، اشناه، آشناب، شنار، آشناه، اشنه، اشناب، آشنا، شناو، سباحت برای مثال ای به دریای عقل کرده شناه / وز بد و نیک روزگار آگاه (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۴۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکره
تصویر شکره
هر مرغ شکاری مانند باز، شاهین و عقاب، شکاری، شکار کننده، برای مثال با غلامان و آلت شکره / کرد کار شکار و کار سره (عنصری - ۳۶۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاره
تصویر شاره
ساری، سار، شار،
دستار بزرگ و نازک که مردان هندی دور سر می بندند
تکۀ پارچۀ لطیف به عرض یک متر یا بیشتر و به طول شش یا هفت متر که زنان هندی یک سر آن را به کمر می بندند، قسمت پایین آن به شکل دامن از کمر به پایین را می پوشاند و قسمت دیگرش را دور سینه می پیچند و دنبالۀ آن را روی شانه یا روی سر خود می اندازند، برای مثال ز سر شارۀ هندوی برگرفت / برهنه شد و دست بر سر گرفت (فردوسی - ۵/۴۴۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشره
تصویر نشره
دعایی که برای معالجۀ دیوانه یا دفع چشم زخم بنویسند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شهره
تصویر شهره
مشهور، نامدار، نامور، معروف، مشهور به نیکی یا بدی، انگشت نما، کسی که بسیاری از مردم او را بشناسند و به یکدیگر نشان دهند، کسی که به داشتن یک صفت بد مشهور باشد، معروف، مشهور، انگشت کش، مشارٌ بالبنان، تابلو، انگشت نشان
شهرۀ آفاق: کنایه از مشهور و نامدار در همۀ عالم، برای مثال بی ریاضت نتوان شهرۀ آفاق شدن / مه چو لاغر شود انگشت نما می گردد (صائب - لغت نامه - شهره)
شهرۀ عالم: کنایه از مشهور و نامدار در همۀ عالم، شهرۀ آفاق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شنگه
تصویر شنگه
آلت تناسلی، مزبله، جای ریختن خاک روبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشره
تصویر نشره
سرمشقی که بر لوح کودکان می نوشتند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیره
تصویر شیره
افشره و آبی که از میوه می گیرند، آب انگور یا توت که آن را می جوشانند تا غلیظ شود
شیرۀ پرورده: در علم زیست شناسی شیره ای که در برگ های گیاه پرورش می یابد و به قسمت های مختلف گیاه می رود
شیرۀ تریاک: ماده ای که از جوشاندن سوختۀ تریاک درست می کنند
شیرۀ خام: در علم زیست شناسی شیره ای که از ریشۀ گیاه به ساقه و برگ ها می رود
شیرۀ معده: در علم زیست شناسی مایعی که از غده های معده ترشح می شود و هضم غذا را آسان می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاره
تصویر شاره
حسن و جمال، هیئت، لباس، زینت
فرهنگ فارسی عمید
جسمی است سفید و متبلور شبیه نمک که در شوره زارها بدست میاید، بطریق مصنوعی هم ساخته میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهره
تصویر شهره
مشهور، نامدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیره
تصویر شیره
آب انگور که آنرا جوشانده تا غلیظ شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفره
تصویر شفره
کارد بزرگ، کرانه پیکان و تیزی آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکره
تصویر شکره
شکارچی، شکار کننده، صید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجره
تصویر شجره
نسب نامه، فهرست اسامی گذشتگان که بترتیب نوشته شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاره
تصویر شاره
هیئت، لباس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبره
تصویر شبره
برز بالا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرره
تصویر شرره
اخگر پاره ظتش که بچهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعره
تصویر شعره
رمکانگاه زیر شکم که موی زهار می روید، رمکان موی چوز موی، دختر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شطره
تصویر شطره
نیمه ای نر نیمه ای ماده دو نیمه نر ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتره
تصویر شتره
بی سلیقه و بی نظم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شناه
تصویر شناه
شنا سباحت آبورزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمره
تصویر شمره
تباهرفتاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقره
تصویر شقره
سرخ و سپید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنعه
تصویر شنعه
زشتی بدی، سرزنش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شندره
تصویر شندره
ژنده، پاره، جرجره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنتره
تصویر شنتره
پاره کردن جامه را انگشت، لا پرده پرده میان انگشتان پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنبه
تصویر شنبه
نام روز اول هفته میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
نرمباد، آگهی بخشنامه، گزارش، پهرست افسون، پنام (تعویذ) یک بار پراکندن یک مرتبه منتشر کردن، ورقه یا اوراقی چاپی که آنرا منتشر سازند، جمع نشرات. توضیح بعض محققان بجای} نشریه {استعمال این کلمه را تجویز کرده اند ولی کمتر مستعمل است. افسونی که بوسیله آن دیوانه و بیمار را علاج کنند، دعایی که با آب زعفران نویسند تا دفع چشم زخم کند: بر چهره شنبلید خوش تاب نشره تو کنی بزعفران آب. (تحفه العراقین. قر. 28) یا نشره طفلان. آنچه با زعفران و غیره بر روی تخته طفلان نویسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنبه
تصویر شنبه
کیوان شید
فرهنگ واژه فارسی سره