شندرغاز. پولی بسیار کم. پول اندک. نقدینۀ ناقابل. تنخواهی سخت اندک. پولی بسیار ناچیز (بصورت تحقیر و تخفیف). وجه اندک: این چندرغاز هم که مانده است صرف هوا و هوس خانم خواهد شد. (یادداشت مؤلف)
شندرغاز. پولی بسیار کم. پول اندک. نقدینۀ ناقابل. تنخواهی سخت اندک. پولی بسیار ناچیز (بصورت تحقیر و تخفیف). وجه اندک: این چندرغاز هم که مانده است صرف هوا و هوس خانم خواهد شد. (یادداشت مؤلف)
چندرقاز. ’قاز’ کمترین واحد پول و ’شند’ در آغاز آن باز برای تحقیر و کوچکتر کردن آمده است و این ترکیب بر روی هم بمعنی مبلغی بسیار ناچیز است: در ادارات دولتی ماهی شندرقاز به آدم حقوق میدهند. (فرهنگ عامیانۀ جمال زاده). رجوع به چندرغاز و شندرغاز شود
چندرقاز. ’قاز’ کمترین واحد پول و ’شند’ در آغاز آن باز برای تحقیر و کوچکتر کردن آمده است و این ترکیب بر روی هم بمعنی مبلغی بسیار ناچیز است: در ادارات دولتی ماهی شندرقاز به آدم حقوق میدهند. (فرهنگ عامیانۀ جمال زاده). رجوع به چندرغاز و شندرغاز شود
طرثوث. (تفلیسی). همان اشترغاز است که بیخ درخت انگدان باشد و بعضی گویند گیاهی است که بیخ آن را آچار سازند. (برهان). صمغ شترغاز یااشترغاز آنغوژه است. (از انجمن آرا) (از آنندراج). بیخ گیاهی است که در سرکه نهند و به ریچال خورند. (اوبهی). نام بیخی است. دوایی که اقسام آن انجدان است. (فرهنگ نظام). بیخ انگدان است که در سرکه نهند و به ریچال خورند. (لغت فرس اسدی). گیاهی که بیخ آن را آچار سازند و بیخ انگدان. (ناظم الاطباء) : ندارد طمع رستن شاخ عود هر آن کس که بیخ شترغاز کاشت. ابن یمین. همه سرکه گفتیم عطسه دهیم شترغاز در زیر بینی نهیم. (از حفان). تو شهد بنستانی و در کام نیاری او کامه و سرکا و شترغاز نیابد. سوزنی. سیه کرد بوسعد ریش سپید چو ببرید از زندگانی امید شترغاز را ماند آن موی او سیه روی و گنده میانه سپید. قوامی خوافی. و رجوع به اشترغازشود
طرثوث. (تفلیسی). همان اشترغاز است که بیخ درخت انگدان باشد و بعضی گویند گیاهی است که بیخ آن را آچار سازند. (برهان). صمغ شترغاز یااشترغاز آنغوژه است. (از انجمن آرا) (از آنندراج). بیخ گیاهی است که در سرکه نهند و به ریچال خورند. (اوبهی). نام بیخی است. دوایی که اقسام آن انجدان است. (فرهنگ نظام). بیخ انگدان است که در سرکه نهند و به ریچال خورند. (لغت فرس اسدی). گیاهی که بیخ آن را آچار سازند و بیخ انگدان. (ناظم الاطباء) : ندارد طمع رستن شاخ عود هر آن کس که بیخ شترغاز کاشت. ابن یمین. همه سرکه گفتیم عطسه دهیم شترغاز در زیر بینی نهیم. (از حفان). تو شهد بنستانی و در کام نیاری او کامه و سرکا و شترغاز نیابد. سوزنی. سیه کرد بوسعد ریش سپید چو ببرید از زندگانی امید شترغاز را ماند آن موی او سیه روی و گنده میانه سپید. قوامی خوافی. و رجوع به اشترغازشود