جدول جو
جدول جو

معنی شندرغاز - جستجوی لغت در جدول جو

شندرغاز
پولی اندک و ناچیز
تصویری از شندرغاز
تصویر شندرغاز
فرهنگ فارسی عمید
شندرغاز
(شِ دِ)
چندرغاز. چندرقاز. پولی نهایت کم. پولی بسیار اندک. رجوع به چندرغاز و شندرقاز شود
لغت نامه دهخدا
شندرغاز
((ش دَ))
چندرغاز، پول اندک و ناچیز
تصویری از شندرغاز
تصویر شندرغاز
فرهنگ فارسی معین
شندرغاز
به صورت کنایی به آدم ژنده پوش و بدلباس و آشفته وضع گویند
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شترغاز
تصویر شترغاز
ریشۀ گیاه انگدان که آن را با سرکه می خورند، برای مثال تو شهد نیستانی و در کام نیاری / او کامه بیاورد و شترغاز نیابد (سوزنی - ۳۸۵)
فرهنگ فارسی عمید
(چِ دِ)
شندرغاز. پولی بسیار کم. پول اندک. نقدینۀ ناقابل. تنخواهی سخت اندک. پولی بسیار ناچیز (بصورت تحقیر و تخفیف). وجه اندک: این چندرغاز هم که مانده است صرف هوا و هوس خانم خواهد شد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شِ دِ)
چندرقاز. ’قاز’ کمترین واحد پول و ’شند’ در آغاز آن باز برای تحقیر و کوچکتر کردن آمده است و این ترکیب بر روی هم بمعنی مبلغی بسیار ناچیز است: در ادارات دولتی ماهی شندرقاز به آدم حقوق میدهند. (فرهنگ عامیانۀ جمال زاده). رجوع به چندرغاز و شندرغاز شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
در تداول عامه به مزاح بجای شاگرد بکار برند وبشاگردانی که سال بیشتر و قد درازتر دارند گویند. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شُ تُ)
طرثوث. (تفلیسی). همان اشترغاز است که بیخ درخت انگدان باشد و بعضی گویند گیاهی است که بیخ آن را آچار سازند. (برهان). صمغ شترغاز یااشترغاز آنغوژه است. (از انجمن آرا) (از آنندراج). بیخ گیاهی است که در سرکه نهند و به ریچال خورند. (اوبهی). نام بیخی است. دوایی که اقسام آن انجدان است. (فرهنگ نظام). بیخ انگدان است که در سرکه نهند و به ریچال خورند. (لغت فرس اسدی). گیاهی که بیخ آن را آچار سازند و بیخ انگدان. (ناظم الاطباء) :
ندارد طمع رستن شاخ عود
هر آن کس که بیخ شترغاز کاشت.
ابن یمین.
همه سرکه گفتیم عطسه دهیم
شترغاز در زیر بینی نهیم.
(از حفان).
تو شهد بنستانی و در کام نیاری
او کامه و سرکا و شترغاز نیابد.
سوزنی.
سیه کرد بوسعد ریش سپید
چو ببرید از زندگانی امید
شترغاز را ماند آن موی او
سیه روی و گنده میانه سپید.
قوامی خوافی.
و رجوع به اشترغازشود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شندر غاز
تصویر شندر غاز
پول اندک مبلغ ناچیز
فرهنگ لغت هوشیار
زمین شخم خورده پس از دروی شالی
فرهنگ گویش مازندرانی