زشت گردیدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شنع الشی ٔ شناعهً و شنعاً و شنعاً و شنوعاً، زشت گردید، فهو شنیع و شنع و اشنع. (از اقرب الموارد) ، زشتی. (منتهی الارب) ، بسیارزشت گردیدن. (ناظم الاطباء). و رجوع به شناعت شود
زشت گردیدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شَنُعَ الشی ُٔ شناعهً و شَنَعاً و شُنْعاً و شُنوعاً، زشت گردید، فهو شَنیع و شَنِع و اَشْنَع. (از اقرب الموارد) ، زشتی. (منتهی الارب) ، بسیارزشت گردیدن. (ناظم الاطباء). و رجوع به شناعت شود
محمد بن هاشم شجاعهعلی لکهنوی الاصل نجفی المولد. از عالمان علم رجال بود. او راست: الکشکول در 19 جلد. ارجوزه نظم اللاّلی. منتخب تلخیص المقال در دو جلد. وی در سال 1247 هجری قمری متولد شد و در 1323 هجری قمری درگذشت. (از معجم المؤلفین ج 12 ص 86)
محمد بن هاشم شجاعهعلی لکهنوی الاصل نجفی المولد. از عالمان علم رجال بود. او راست: الکشکول در 19 جلد. ارجوزه نظم اللاَّلی. منتخب تلخیص المقال در دو جلد. وی در سال 1247 هجری قمری متولد شد و در 1323 هجری قمری درگذشت. (از معجم المؤلفین ج 12 ص 86)
نام چاه زمزم. (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج). نام چاه زمزم در عهد جاهلیت، بدان جهت که آب آن سیر میسازد خورنده را. (منتهی الارب)
نام چاه زمزم. (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج). نام چاه زمزم در عهد جاهلیت، بدان جهت که آب آن سیر میسازد خورنده را. (منتهی الارب)
مؤنث شجاع، زن پردل و دلاور در شدت. ج، شجاع و شجع. (منتهی الارب) : امراءه شجاعه، یعنی زن باشجاعت. ابوزید نقل کرده است که کلابیین را شنیدم گویند: رجل شجاع و زن را به این وصف نخوانند. (از اقرب الموارد). زن دلیر. (مهذب الاسماء)
مؤنث شجاع، زن پردل و دلاور در شدت. ج، شِجاع و شُجُع. (منتهی الارب) : امراءه شجاعه، یعنی زن باشجاعت. ابوزید نقل کرده است که کلابیین را شنیدم گویند: رجل شجاع و زن را به این وصف نخوانند. (از اقرب الموارد). زن دلیر. (مهذب الاسماء)
پردلی و دلیری نمودن. (از منتهی الارب). دلیر شدن. (المصادر زوزنی). صرامه. (تاج المصادر بیهقی). در تداول علماء اخلاق، هیأتی است قوه غضبیه را که میانه و واسطه باشد بین تهور که طرف افراط شجاعت و ترس که طرف تفریط در شجاعت است. (از کشاف اصطلاحات الفنون ص 448 و 459). رجوع به شجاعت شود
پردلی و دلیری نمودن. (از منتهی الارب). دلیر شدن. (المصادر زوزنی). صرامه. (تاج المصادر بیهقی). در تداول علماء اخلاق، هیأتی است قوه غضبیه را که میانه و واسطه باشد بین تهور که طرف افراط شجاعت و ترس که طرف تفریط در شجاعت است. (از کشاف اصطلاحات الفنون ص 448 و 459). رجوع به شجاعت شود
خواهش گری. قوله تعالی: و لاتنفعها شفاعه (قرآن 123/2) ، ای ما لها شافع فتنفعها شفاعته. (از ناظم الاطباء). درخواست آمرزش گناه از کسی که جنایت و ستم درباره او انجام شده است. (از تعریفات جرجانی) (از اقرب الموارد). پرسش و خواهش فعل خیر و ترک ضرر از غیر برای خاطر آن بر سبیل تضرع و زاری. شفاعت بر پنج گونه است: اول، شفاعتی که ویژۀ پیغمبر اسلام است و آن آسوده داشتن امت مرحومه است از بیم روز قیامت و طول مدت وقوف امت در موقف و آن شفاعت عامه باشد. دوم، شفاعت آن حضرت در داخل کردن جمعی از امت است در بهشت بدون حساب. سوم، شفاعت درباره قومی که مستحق عذابند. چهارم، شفاعت درباره گناهکارانی که در دوزخ جای گرفته اند. پنجم، طلب افزونی وقت کسانی که در بهشت جای دارند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). بین علمای اسلام در مسئلۀ شفاعت و بیان حقیقت و ثبوت آن در کلام اسلام سخن بسیار و منشاء اختلاف آراء ظاهر بعضی آیات قرآن است یعنی ظاهر بعضی آیات در بادی نظر دلالت بر عدم ثبوت شفاعت دارد، مانند این آیه: و اتقوا یوماً لاتجزی نفس عن نفس شیئاً و لایقبل منها شفاعه و لایؤخذ منها عدل و لا هم ینصرون. (48/2) ، بترسی از روزی که کفایت نکند کس از کس شیئی و نپذیرد از او شفاعتی و هانگیرند از او فدیه و نه از ایشان را یاری کنند (تفسیر ابوالفتوح ج 1 ص 161) و نظائر آن. و گاهی ظاهر معنی دلالت بر ثبوت شفاعت دارد چنانکه در این آیات: ’یومئذ لاتنفع الشفاعه الا من اذن له الرحمن و رضی له قولاً’ (قرآن 109/20) ، این روز سود ندهد شفاعت مگر آنرا که اذن دهد مر آنرا خدا و پسندد او را گفتار را. (تفسیر ابوالفتوح ج 7ص 42). و آیه: ’من ذا الذی یشفع عنده الا باذنه’ (قرآن 255/2) ، کیست آن کس که شفاعت کند نزدیک او مگر بفرمان او. (تفسیر ابوالفتوح ج 2 ص 155). و آیه: ’و لاتنفعالشفاعه عنده الا لمن اذن له حتی اذا فزّع عن قلوبهم’ (قرآن 23/34) ، و سود ندهد شفاعت کسی نزد او مگر آنکه رخصت داده او را تا آنکه رفع فزع کند از دلهایشان. (تفسیر ابوالفتوح ج 8 ص 215). چنانکه ملاحظه میشود ظاهر ترجمه آیۀ اول نفی شفاعت است بطور مطلق و در سه آیۀ اخیر نفی شفاعت بدون رخصت پروردگار است. و به اصطلاح میان مفاد آیات مذکور تعارض عام و خاص یا مطلق و مقید است و در جای خود مقرر است که در چنین موارد طریق جمع میان ادله آن است که عام حمل بر موارد گردد که مصداق خاص نباشد یعنی خاص مخصص حکم عام گردد. خلاصه آنکه گفته شود شفاعت بدون اذن خداوند در شرع اسلام ثابت نیست ولی شفاعت با اذن پروردگار ثابت است. قطع نظر از تفسیری که بر ملاک قواعد اصول فقه گفته شدباید دانست که به موجب اخبار صحیح شفاعت با اذن پروردگار در اسلام ثابت است و علاوه بر این در بیشتر تفاسیر قرآن به هنگام تفسیر آیات یادشده و نظائر آنها این نکته قید گردیده است که مقصود از شفاعتی که در قرآن نفی شده، آن شفاعتی است که بت پرستان در حق بتهای معبود خویش قائل بودند و می گفتند: ’هؤلاء شفعاؤنا عند اﷲ’. ابوالفتوح رازی در تفسیر آیۀ ’و لاتنفع الشفاعه عنده’ آرد: آنگه حق تعالی در این آیه قطع طمع آنان کرد که گفتند ’هؤلاء شفعاؤنا عند اﷲ’، اینان شفیعان مایند به نزدیک خدای تعالی. گفت خدای تعالی، شفاعت سود ندارد از مشرکان به نزدیک خدای تعالی (الا لمن اذن له) ، الا آن کسی را که دستوری دهند در شفاعت کردن، پس مشفع آن باشد که بدستوری او شفاعت کند’. (تفسیر ابوالفتوح ج 8 ص 321). بنابراین شفاعتی که در اسلام نفی گردیده، آن شفاعت است که بت پرستان معتقد بودند. بت پرستان را اعتقاد بر این بود که آنان را نرسد که خدای تعالی را که آفرینندۀ جهان است عبادت کنند، و تنها بر آن لازمست، بتان را که مثال خدا هستند عبادت کنند و بتها عبادت آنان را بخدا برسانند و قبولی آنرا شفاعت کنند. این معنی فاسد و خلاف حکم عقل است، زیرا از دو حال بیرون نیست، یا آنکه خداوند خالق جهان عبادت آنان را میداند، و بنابراین واسطه در رساندن عبادت معنی ندارد، یا آنکه خداوند عالم به عبادت آنان نیست و بتها او را عالم میکنند که این مستلزم جهل خداوند و کسب علم از طریق جمادات است و این خلاف مقتضای عقل است و شرع. و هم در تمام مورد نفی شفاعت ناظر به این عقیده است. و اما شفاعت به معنایی که در اسلام ثابت است با عقل منافات ندارد زیرا شفاعت ثابت در اسلام بدین معنی است که: شفیع با اذن پروردگار از درگاه وی طلب خیر در حق کسی یا طلب دفع ضرر را از کسی بکند. و این نه مستلزم عبادت کردن چیزی است غیر از خداوند عالم و نه مستلزم جهل ذات باریتعالی. بنابر آنچه ذکر شد شفاعت هم به موجب آیات و اخبار در شرع ثابت است و هم به حکم عقل ثبوت مستلزم امری باطل نیست. و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون ذیل کلمه شفاعه و تفسیر ابوالفتوح ج 1 صص 161- 162 شود، ازدیاد و فزونی، قوله تعالی: من یشفع شفاعه حسنه (قرآن 85/4) ، ای من یزد عملاً الی عمل. (از ناظم الاطباء)
خواهش گری. قوله تعالی: و لاتنفعها شفاعه (قرآن 123/2) ، ای ما لها شافع فتنفعها شفاعته. (از ناظم الاطباء). درخواست آمرزش گناه از کسی که جنایت و ستم درباره او انجام شده است. (از تعریفات جرجانی) (از اقرب الموارد). پرسش و خواهش فعل خیر و ترک ضرر از غیر برای خاطر آن بر سبیل تضرع و زاری. شفاعت بر پنج گونه است: اول، شفاعتی که ویژۀ پیغمبر اسلام است و آن آسوده داشتن امت مرحومه است از بیم روز قیامت و طول مدت وقوف امت در موقف و آن شفاعت عامه باشد. دوم، شفاعت آن حضرت در داخل کردن جمعی از امت است در بهشت بدون حساب. سوم، شفاعت درباره قومی که مستحق عذابند. چهارم، شفاعت درباره گناهکارانی که در دوزخ جای گرفته اند. پنجم، طلب افزونی وقت کسانی که در بهشت جای دارند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). بین علمای اسلام در مسئلۀ شفاعت و بیان حقیقت و ثبوت آن در کلام اسلام سخن بسیار و منشاء اختلاف آراء ظاهر بعضی آیات قرآن است یعنی ظاهر بعضی آیات در بادی نظر دلالت بر عدم ثبوت شفاعت دارد، مانند این آیه: و اتقوا یوماً لاتجزی نفس عن نفس شیئاً و لایقبل منها شفاعه و لایؤخذ منها عدل و لا هم ینصرون. (48/2) ، بترسی از روزی که کفایت نکند کس از کس شیئی و نپذیرد از او شفاعتی و هانگیرند از او فدیه و نه از ایشان را یاری کنند (تفسیر ابوالفتوح ج 1 ص 161) و نظائر آن. و گاهی ظاهر معنی دلالت بر ثبوت شفاعت دارد چنانکه در این آیات: ’یومئذ لاتنفع الشفاعه الا من اذن له الرحمن و رضی له قولاً’ (قرآن 109/20) ، این روز سود ندهد شفاعت مگر آنرا که اذن دهد مر آنرا خدا و پسندد او را گفتار را. (تفسیر ابوالفتوح ج 7ص 42). و آیه: ’من ذا الذی یشفع عنده الا باذنه’ (قرآن 255/2) ، کیست آن کس که شفاعت کند نزدیک او مگر بفرمان او. (تفسیر ابوالفتوح ج 2 ص 155). و آیه: ’و لاتنفعالشفاعه عنده الا لمن اذن له حتی اذا فُزِّع َ عن قلوبهم’ (قرآن 23/34) ، و سود ندهد شفاعت کسی نزد او مگر آنکه رخصت داده او را تا آنکه رفع فزع کند از دلهایشان. (تفسیر ابوالفتوح ج 8 ص 215). چنانکه ملاحظه میشود ظاهر ترجمه آیۀ اول نفی شفاعت است بطور مطلق و در سه آیۀ اخیر نفی شفاعت بدون رخصت پروردگار است. و به اصطلاح میان مفاد آیات مذکور تعارض عام و خاص یا مطلق و مقید است و در جای خود مقرر است که در چنین موارد طریق جمع میان ادله آن است که عام حمل بر موارد گردد که مصداق خاص نباشد یعنی خاص مخصص حکم عام گردد. خلاصه آنکه گفته شود شفاعت بدون اذن خداوند در شرع اسلام ثابت نیست ولی شفاعت با اذن پروردگار ثابت است. قطع نظر از تفسیری که بر ملاک قواعد اصول فقه گفته شدباید دانست که به موجب اخبار صحیح شفاعت با اذن پروردگار در اسلام ثابت است و علاوه بر این در بیشتر تفاسیر قرآن به هنگام تفسیر آیات یادشده و نظائر آنها این نکته قید گردیده است که مقصود از شفاعتی که در قرآن نفی شده، آن شفاعتی است که بت پرستان در حق بتهای معبود خویش قائل بودند و می گفتند: ’هؤلاء شفعاؤنا عند اﷲ’. ابوالفتوح رازی در تفسیر آیۀ ’و لاتنفع الشفاعه عنده’ آرد: آنگه حق تعالی در این آیه قطع طمع آنان کرد که گفتند ’هؤلاء شفعاؤنا عند اﷲ’، اینان شفیعان مایند به نزدیک خدای تعالی. گفت خدای تعالی، شفاعت سود ندارد از مشرکان به نزدیک خدای تعالی (الا لمن اذن له) ، الا آن کسی را که دستوری دهند در شفاعت کردن، پس مشفع آن باشد که بدستوری او شفاعت کند’. (تفسیر ابوالفتوح ج 8 ص 321). بنابراین شفاعتی که در اسلام نفی گردیده، آن شفاعت است که بت پرستان معتقد بودند. بت پرستان را اعتقاد بر این بود که آنان را نرسد که خدای تعالی را که آفرینندۀ جهان است عبادت کنند، و تنها بر آن لازمست، بتان را که مثال خدا هستند عبادت کنند و بتها عبادت آنان را بخدا برسانند و قبولی آنرا شفاعت کنند. این معنی فاسد و خلاف حکم عقل است، زیرا از دو حال بیرون نیست، یا آنکه خداوند خالق جهان عبادت آنان را میداند، و بنابراین واسطه در رساندن عبادت معنی ندارد، یا آنکه خداوند عالم به عبادت آنان نیست و بتها او را عالم میکنند که این مستلزم جهل خداوند و کسب علم از طریق جمادات است و این خلاف مقتضای عقل است و شرع. و هم در تمام مورد نفی شفاعت ناظر به این عقیده است. و اما شفاعت به معنایی که در اسلام ثابت است با عقل منافات ندارد زیرا شفاعت ثابت در اسلام بدین معنی است که: شفیع با اذن پروردگار از درگاه وی طلب خیر در حق کسی یا طلب دفع ضرر را از کسی بکند. و این نه مستلزم عبادت کردن چیزی است غیر از خداوند عالم و نه مستلزم جهل ذات باریتعالی. بنابر آنچه ذکر شد شفاعت هم به موجب آیات و اخبار در شرع ثابت است و هم به حکم عقل ثبوت مستلزم امری باطل نیست. و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون ذیل کلمه شفاعه و تفسیر ابوالفتوح ج 1 صص 161- 162 شود، ازدیاد و فزونی، قوله تعالی: من یشفع شفاعه حسنه (قرآن 85/4) ، ای من یزد عملاً الی عمل. (از ناظم الاطباء)
شناعه. زشتی و بدی و قباحت. (ناظم الاطباء). شنعت. زشتی. (مهذب الاسماء). زشت شدن. (دهار). رجس. ردائت. شین. فظاعت. (یادداشت مؤلف) : با آل او روم سوی او نیست هیچ باک برگیرم از منافق ناکس شناعتش. ناصرخسرو. من روم سوی قناعت دل قوی تو چرا سوی شناعت می روی. مولوی. ، سرزنش. (فرهنگ فارسی معین). ملامت کردن، طعنه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). - شناعت زدن، طعنه زدن: مرغ از چه زد شناعت بر صبح راست خانه کو در عمود سیمین دارد ترازوی زر. خاقانی. مرغ سحر شناعت از آن زد چو مصریان کآن صاع عید دید به بار سحردرش. خاقانی. - شناعت کردن، طعنه زدن. سرزنش کردن. شنعت کردن. (فرهنگ فارسی معین) : مشکن از طعن ناکسان که سگان جز شناعت بروی مه نکنند. خاقانی. - شناعت نمای، نشان دهنده شنعت: کز این طبلهای شناعت نمای چه باشد که طبلی بمانی بجای. نظامی
شناعه. زشتی و بدی و قباحت. (ناظم الاطباء). شنعت. زشتی. (مهذب الاسماء). زشت شدن. (دهار). رجس. ردائت. شین. فظاعت. (یادداشت مؤلف) : با آل او روم سوی او نیست هیچ باک برگیرم از منافق ناکس شناعتش. ناصرخسرو. من روم سوی قناعت دل قوی تو چرا سوی شناعت می روی. مولوی. ، سرزنش. (فرهنگ فارسی معین). ملامت کردن، طعنه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). - شناعت زدن، طعنه زدن: مرغ از چه زد شناعت بر صبح راست خانه کو در عمود سیمین دارد ترازوی زر. خاقانی. مرغ سحر شناعت از آن زد چو مصریان کآن صاع عید دید به بار سحردرش. خاقانی. - شناعت کردن، طعنه زدن. سرزنش کردن. شنعت کردن. (فرهنگ فارسی معین) : مشکن از طعن ناکسان که سگان جز شناعت بروی مه نکنند. خاقانی. - شناعت نمای، نشان دهنده شنعت: کز این طبلهای شناعت نمای چه باشد که طبلی بمانی بجای. نظامی
خرسند شدن و بسندکاری بدانچه بهره باشد. و من دعائهم: نسئل اﷲ القناعه و اعوذبه من القنوع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). قنعقناعه و قنعاً و قنعاناً، رضی القسم و در این لغت دیگری نیز هست و آن این است: قنع قنوعاً. و این نادر است. (از اقرب الموارد). رجوع به قناعت شود
خرسند شدن و بسندکاری بدانچه بهره باشد. و من دعائهم: نسئل اﷲ القناعه و اعوذبه من القنوع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). قَنَعَقناعه و قَنعاً و قُنعاناً، رضی القسم و در این لغت دیگری نیز هست و آن این است: قَنَعَ قُنوعاً. و این نادر است. (از اقرب الموارد). رجوع به قناعت شود
مناعت در فارسی: رزین بودن (واژه رزین از پارسی پهلوی به تازی رفته است برهان رفته است بنگرید به فرهنگ پهلوی و برهان قاطع) استوار بودن بلند نگر بودن برین منشی
مناعت در فارسی: رزین بودن (واژه رزین از پارسی پهلوی به تازی رفته است برهان رفته است بنگرید به فرهنگ پهلوی و برهان قاطع) استوار بودن بلند نگر بودن برین منشی