جدول جو
جدول جو

معنی شنآنه - جستجوی لغت در جدول جو

شنآنه
(شَنْ آ نَ)
شنأی ̍. (از اقرب الموارد). مؤنث شنآن. یقال: امراءه شنآنه، زن دشمنی کننده و مخالفت کننده. (ناظم الاطباء) ، زن دشمن داشته شده و نفرت کرده شده و قولهم: لاباً لشنآنتک، ای لمبغض وقیل هی کتابه عن قولهم لا اباً لک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شُ نَ)
آب که از درخت و از مشک چکد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شِشِ نَ)
گوشت. (منتهی الارب). مضغه یا قطعه از گوشت. (از اقرب الموارد) ، پاره از هرچیزی. (منتهی الارب) ، هجیر. شیمه. دیدن. دأب. خوی. عادت. (یادداشت مؤلف). خو و طبیعت. (منتهی الارب). خلق. طبیعت. عادت. ج، شناشن. (از اقرب الموارد). خوی. (نصاب). خو و طبیعت و عادت لیکن استعمال این لفظ بمعنی خوی بد است. (غیاث اللغات).
- امثال:
شنشنهاعرفها من اخزم، مصراعی از چند بیت منسوب به ابواخزم جد حاتم طائی است و مثل است، نظیر ’عاقبت گرگ زاده گرگ شود’. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ شَ نَ)
نشنشه. صدای حرکت کاغذ و جامۀ نو. (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(تَ هََ بْ بُ)
تبدیل کردن کاف به شین، مثل لبیش بجای لبیک. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شُ نَ نَ)
بطنی است از عقیل، نام پدر سقلاب قاری مصری. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ مُ)
بالفتح و یحرک و هو الاکثر بلاهمزه، دشمن داشتن کسی را و دشمنی کردن و دشمن داشته شدن. (از منتهی الارب). دشمنی. و رجوع به شن ء شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شنشنه
تصویر شنشنه
سرشت (طبیعت آدمی)، خوی (عادت)، گوشتپاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنانه
تصویر شنانه
آبچکه
فرهنگ لغت هوشیار