جدول جو
جدول جو

معنی شنآن - جستجوی لغت در جدول جو

شنآن
(تَ مُ)
بالفتح و یحرک و هو الاکثر بلاهمزه، دشمن داشتن کسی را و دشمنی کردن و دشمن داشته شدن. (از منتهی الارب). دشمنی. و رجوع به شن ء شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شنان
تصویر شنان
اشنان، گیاهی از خانوادۀ اسفناج با شاخه های باریک، برگ های ریز و طعم شور که معمولاً در شوره زارها می روید، خرند، آذربو، خلخان، اشنیان، آذربویه
فرهنگ فارسی عمید
(شُ)
آب متفرق. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، آب سرد. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
چکیدن قطره های آب و اشک. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
قطره های آب و اشک و چکیدن آن، هر شیر که بر آن آب ریخته باشند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ را تَ)
بشندن. شنیدن. بشنیدن. مخفف شنودن:
گریزان به بالا چرا برشدی
چو آواز شیر ژیان بشندی.
فردوسی.
از آن پس همه رای با او زدی
سخن هرچه گفتی پدر بشندی.
فردوسی.
شکسته شدی لشکرش کآمدی
چو آواز این داستان بشندی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(شَ)
آن را در عربی امارث گویند و آن قطعه چوبهایی است که به یکدیگر متصل نمایند در آب و سوار آن شوند و شکل آن مانند مشکهای بادکردۀبهم بسته و برابرساخته است. (از المعرب جوالیقی). ادی شیر نویسد: این لغت را در فرهنگهای فارسی نیافتم و شاید از سریانی باشد. (از حاشیۀ المعرب جوالیقی)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دشمنی و خلاف. لغتی است در شنآن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به شنآن شود
لغت نامه دهخدا
(شُ)
مخفف اشنان است و آن گیاهی باشد که بدان رخت شویند. (برهان). اشنان. (فهرست مخزن الادویه) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
دارویی است که آن را به یونانی فراسیون گویند و به شیرازی گندنای کوهی خوانند و بعضی گویند به این معنی عربی است. (از برهان). گندنای کوهی و فراسیون. (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شَنْ آ نَ)
شنأی ̍. (از اقرب الموارد). مؤنث شنآن. یقال: امراءه شنآنه، زن دشمنی کننده و مخالفت کننده. (ناظم الاطباء) ، زن دشمن داشته شده و نفرت کرده شده و قولهم: لاباً لشنآنتک، ای لمبغض وقیل هی کتابه عن قولهم لا اباً لک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
جمع واژۀ شن ّ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به شن ّ شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
فربه، لاغر. از لغات اضداد است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، اشتر بمیان نزار و فربه. (مهذب الاسماء). شتر نه فربه نه لاغر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، گرسنه. (منتهی الارب). گویند: ذئب شنون، گرگ گرسنه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حُ آ)
جمع واژۀ حنّا. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به حناء شود
لغت نامه دهخدا
(شُ آ)
جمع واژۀ شاطی ٔ. (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شاطی ٔ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شنون
تصویر شنون
فربه، لاغر از واژگان دو پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنان
تصویر شنان
کنیه توز دشمنی کینه بیزاری آب سرد، آب پراکنده، ابر بارانریز
فرهنگ لغت هوشیار
گوش دادن با دقت درک کردن صوت بوسیله سامعه. توضیح در اصل فرق شنیدن با گوش دادن در اصل فرق دارد. شنیدن گوش دادنست بادقت: چون فریب زبان او دیدم گوش کردم و لیک نشنیدم. (نظامی هفت پیکر 176) ولی امروزه به معنی شنیدن به کار می رود، درک کردن بوی چیزی استشمام کردن بوییدن، اطاعت کردن فرمان بردن
فرهنگ لغت هوشیار