جدول جو
جدول جو

معنی شمیمی - جستجوی لغت در جدول جو

شمیمی
(تَ رُ)
شم. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بوییدن. (منتهی الارب). رجوع به شم شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شمیمه
تصویر شمیمه
(دخترانه)
واحد شمیم، یک بوی خوش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
ویژگی رابطه ای که کاملاً دوستانه باشد، یک دل، همدل
فرهنگ فارسی عمید
(صَ)
منسوب به صمیم. رجوع به صمیم شود. یکدل. صدیق یکتا. همدل. یگانه. چنانکه گذشت یکی از معانی صمیم خالص، است و این یا، را به آخر آن افزوده اند مانند ضروری..
لغت نامه دهخدا
(شُ تَ)
منسوب به شتیم که بطنی است از بنی ضبه. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
منسوب است به شمیران که بطنی است از خولان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ می مَ)
به بوی خوش آمیخته و معطر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
محمد بن احمد بن سعید مکنی به ابوعبدالله از مشاهیر اطبای اسلام است. در گیاه شناسی و ادویۀ مفرد و ترکیب ادویه، فرید عصر خویش بود. تریاق فاروق و دیگر تریاقها را اصلاح و اکمال و ترکیب کرد. در اوائل قرن چهارم از هجرت در قدس می زیست و در آن دیار به فرا گرفتن علم طب همت گماشت و در محضردرس راهب ’انباز خریابن ثوبه’ حضور یافت و به مصر رفت و در خدمت ’ابوالفرج یعقوب بن کلسه’ وزیر علوی درآمد و با علمای مغرب مؤانست داشت و در تکمیل دانش خود کوشش کرد و بنام این وزیر کتاب نوشت و در سال 370 هجری قمری که در مصر بیماری ’وبا’ شیوع یافت او در کیفیت درمان و راه پیش گیری از سرایت این بیماری کوشش فراوان کرد و کتاب ’ماده البقاء باصلاح فساد الهواء و التحرز من ضرر الاوباء’ را بنام ابوالفرج، وزیر یاد شده بنگاشت و در بارۀ بیماری چشم کتاب مفصلی بنام ’مقاله فی ماهیه الرمد و انواعه و اسباب و علاجه’ نوشت ودیگر از جملۀ آثار او کتاب الفحص و الاخبار. منافع القرآن. امتزاج الارواح. جیب العروس و ریحان النفوس. خواص القرآن. رساله فی صنعته التریاق است و درباره ادویه و ترکیبهای آنها کتابهای فراوان دارد. ابن بیطار در کتاب خود مفردات، فراوان از او نام برده است. رجوع به قاموس الاعلام ترکی و اسماء المؤلفین ج 2 ص 49 و کشف الظنون ج 2 ص 1574 و الاعلام زرکلی ج 3 ص 847 شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
یکی از دهستانهای نه گانه بخش کنگان شهرستان بوشهر است. این دهستان از یازده آبادی تشکیل شده است و در حدود1600 تن سکنه دارد و قراء مهم آن عبارتند از چاه مبارک، بستانلو، بندر نای بند. شوسۀ ساحلی بوشهر به بندر لنگه از میان این دهستان می گذرد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران جلد 7). رجوع به فارسنامۀ ناصری شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
مأخوذ از تازی، افترا. غیبت. خوشامد. ریشخند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ویستاخ خواتیک خاتیک خوانده می شود خودی خودمانی یکرنگ منسوب به صمیم: تصمیم آنست که ستاره با آفتاب باشد و یا بمقارنه او کمتر از شانزده دقیقه مانده بود و یا از مقارنه او گذشته بود کمتر از شانزده دقیقه تا بدین حد است ستاره را پس و پیش از آفتاب صمیمی خوانند، خالص و مخلص: دوست صمیمی. توضیح این کلمه بدین نحو در اصل صمیم بدون یاء است ولی در تداول فارسی یایی بدان افزایند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
خودمانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
يغلق
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
Amicable, Cordial, Intimate, Wholehearted
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
amical, cordial, intime, de tout cœur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
amigável, cordial, íntimo, de coração
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
বন্ধুত্বপূর্ণ , আন্তরিক , ঘনিষ্ঠ , আন্তরিক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
дружелюбный , сердечный , интимный , искренний
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
freundlich, herzlich, intim, von ganzem Herzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
дружелюбний , сердечний , інтимний , від душі
دیکشنری فارسی به اوکراینی
صمیمی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
دوستانہ , صمیمی , دل سے
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
rafiki, wa karibu, kwa moyo wote
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
เป็นมิตร , เป็นมิตร , ใกล้ชิด , จากใจ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
amichevole, cordiale, intimo, di cuore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
dostane, samimi, içten
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
友好的 , 心温まる , 親密な , 心から
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
友好的 , 亲切的 , 亲密的 , 真心的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
ידידותי , ידידותי , אינטימי , בלב שלם
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
przyjazny, serdeczny, intymny, z całego serca
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
ramah, intim, sepenuh hati
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
मैत्रीपूर्ण , स्नेहपूर्ण , अंतरंग , पूरी तरह से दिल से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
vriendschappelijk, vriendelijk, intiem, van harte
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
amistoso, cordial, íntimo, de corazón
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از صمیمی
تصویر صمیمی
친근한 , 친근한 , 친밀한 , 진심으로
دیکشنری فارسی به کره ای