جدول جو
جدول جو

معنی شمطیط - جستجوی لغت در جدول جو

شمطیط
(شِ)
گروه از مردم و جز آن. ج، شماطیط. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یکی شماطیط. (از منتهی الارب). رجوع به شمطوط و شماطیط شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ مَ)
گیاهی است، مار، کرمی است در سبزی در فصل بهار. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ خَبْ بُ)
دشنام دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کشیدن و دراز کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
متفرقه. (منتهی الارب) (آنندراج). جمعی است بی مفرد. (یادداشت مؤلف) ، گروه متفرق، جامۀ شکافته و کفته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، سواران متفرق و پریشان. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ شمطاط، جمع واژۀ شمطوط. (ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ شمطیط. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به شمطاط، شمطوط و شمطیط شود
لغت نامه دهخدا
(شَ طی یَ)
شمطیه. صنفی از فرقۀ امامیه از مذهب شیعه، منسوب به یحیی بن اشمط. (مفاتیح)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
گروه از مردم وجز آن. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از آنندراج) ، کفتگی جامه. ج، شماطیط. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شُ مَ)
قلعه ای است به اندلس. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
درآمیخته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). مخلوط. (از اقرب الموارد) ، صبح، بدان جهت که سپیدی آن به سیاهی مخلوط است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). صبح. (ناظم الاطباء) (دهار) ، روشنایی به سیاهی آمیخته. (ناظم الاطباء) ، اولاد مرد که نیمه ای نر و نیمه ای ماده باشند، گیاه خشک و تر با هم آمیخته، گرگ سیاه سپید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد).
- طائر شمیطالذنب (ذنابی) ، مرغ سپید سیاه دم، شیری که از خوشمزگی ترشی و تازگی آن معلوم نشود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
ابن بشیر. محدث است. (منتهی الارب). محدّث در علوم اسلامی به کسی گفته می شود که علاوه بر نقل حدیث، علم رجال، علم درایه، و فنون بررسی سند و متن حدیث را به خوبی می داند. این افراد در طول قرون اولیه اسلام، پایه گذاران نظام حدیثی بودند و با دسته بندی راویان، ایجاد شاخص های اعتماد و تفکیک احادیث صحیح از جعلی، علوم اسلامی را از تحریف حفظ کردند. وجود محدث در هر نسل نشانه پویایی دین اسلام بود.
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شعبه اصلی رود کارون را گویند. چهاردانگه. چون کارون برابر شهر شوشتر رسد به دو شعبه شود، قسمت اعظم آن به جانب مغرب پیچد و از شادروان شاپور گذرد وسپس روی به سوی جنوب کند این شعبه را شطیط یا چهاردانگه گویند. قسمت دیگر مستقیم به جنوب سرازیر شود و آن را گرگر یا دودانگه گویند و این دو شعبه در بند فیر باز به هم پیوندند و زمین وسط دو شعبه، شبه جزیره یا جلگۀ میناب نامیده می شود. (از یادداشت مؤلف)
دهی از دهستان خسروآباد بخش قصبۀ معمرۀ شهرستان آبادان. واقع در کنار شطالعرب. جمعیت آن 300 تن و آب آن از شطالعرب است. محصول آنجا یونجه و خرما و شغل اهالی زراعت و کارگری شرکت نفت و حصیربافی است. راه آن ماشین رو و ساکنان آل ابومصرف هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جورکردن بر کسی در حکم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تمطیط
تصویر تمطیط
دشنام دادن
فرهنگ لغت هوشیار
گروهی که محمد فرزند دیگر جعفر صادق علیه السلام را به جای موسی کاظم علیه السلام رهنمود می دانستند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شطیط
تصویر شطیط
جور کردن بر کسی در حکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمیط
تصویر شمیط
در آمیخته، گرگ و میش پگاه، گرگ سیاه و سپید، شیر ناب شیر تازه
فرهنگ لغت هوشیار