جدول جو
جدول جو

معنی شمطاط - جستجوی لغت در جدول جو

شمطاط
(شِ)
گروه از مردم وجز آن. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از آنندراج) ، کفتگی جامه. ج، شماطیط. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَسْ / نِسْ یَ / یِ خوَرْ / خُرْ)
دوموی شدن (منتهی الارب). دومویه شدن. اشمئطاط. اشمیطاط. و رجوع به مصادر فوق شود، جامۀ اشمونی، جامه ای از کالاهای بخارا بود. رجوع به شرح احوال رودکی ص 65 شود
لغت نامه دهخدا
(حِ)
حمطوط. حشرۀ کوچکی است در سبزی و علف. (اقرب الموارد). ج، حماطیط. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
شمحط. شمحوط. بسیار دراز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
گروه از مردم و جز آن. ج، شماطیط. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یکی شماطیط. (از منتهی الارب). رجوع به شمطوط و شماطیط شود
لغت نامه دهخدا
(شُ)
جمع واژۀ اشمط و شمطاء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به اشمط و شمطاء شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
مؤنث اشمط. زن دوموی. ج، شمط، شمطان. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). زن دوموی. (منتهی الارب) (از آنندراج). رجوع به اشمط شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام موضعی است. (از ناظم الاطباء). شهری است از آن شهر است ابوالربیع محمد بن زیاد شمشاطی محدث. (منتهی الارب). شمشاط از اقلیم پنجم است (از بلاد روم) طولش از جزایر خالدات عب له و عرض از خط. (نزههالقلوب ج 3 ص 96). چون به شمشاط و ملطیه رسد قالبقلا خوانند و چون به انطاکیه و مصطبه رسد لکام گویند. (نزههالقلوب ج 3 ص 192). شام از اقلیم سیم و چهارم است و دارالملکش شهر دمشق... و دیگر بلاد بزرگش حمص و حماه... و شمشاط و بلقا و... (نزههالقلوب ج 3 ص 268). پس از آن پارتیها قلعۀ آرسام ساتا را که اکنون معروف به شمشاط می باشد و پناهگاه زن واولاد پتوس بود محاصره کردند. رومیها در این احوال می خواستند جنگ کنند... ولی بزودی آشکارا گفتند که باید قلعه را تسلیم کرد. (ایران باستان ج 3 ص 2445). شهری است در روم در کنار فرات از اعمال خرت برت و غیر از سمیاط واقع در ناحیۀ شام می باشد. (از یادداشت مؤلف). رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 373 و 480 شود
لغت نامه دهخدا
(شِ)
توابل. دیگ افزار: قدر تسع شاه بشماطها، دیگی که وسعت یک گوسپند با دیگ افزار آن دارد. (ناظم الاطباء). رجوع به دیگ افزار، تابل، توابل و شمط شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دور شدن. (ناظم الاطباء) (المصادر زوزنی) ، راست قامت شدن، دارای اندام معتدل بودن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ / مُ)
پشت دراز. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). و رجوع به مطائط شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
شیر شتر دفزک و ترش. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شمحاط
تصویر شمحاط
بسیار دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شطاط
تصویر شطاط
راست بالایی
فرهنگ لغت هوشیار