جدول جو
جدول جو

معنی شمشیرساز - جستجوی لغت در جدول جو

شمشیرساز
کسی که پیشه اش ساختن شمشیر است، سازندۀ شمشیر، شمشیرگر
تصویری از شمشیرساز
تصویر شمشیرساز
فرهنگ فارسی عمید
شمشیرساز
(اَ فُ)
شمشیرگر. کسی که شغل و پیشۀ او ساختن شمشیر است. (ناظم الاطباء). رجوع به شمشیرسازی و شمشیرگر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شمشیرسازی
تصویر شمشیرسازی
شغل و عمل شمشیرساز، ساختن شمشیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شمشیربازی
تصویر شمشیربازی
نوعی ورزش که با استفاده از شمشیر مخصوص، لباس های ایمنی و در زمین مخصوص انجام می شود
فرهنگ فارسی عمید
(شِ / شَ)
صنعت ساختن شمشیر. (ناظم الاطباء). طباعه. (منتهی الارب). رجوع به شمشیرساز شود
لغت نامه دهخدا
(اَ یِ پَ)
کسی که در مشق شمشیر و بکار بردن آن مهارت دارد. (ناظم الاطباء). آنکه شمشیربازی کند. رجوع به شمشیربازی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ یِ طَ لَ)
دارندۀتیغ. (فرهنگ لغات ولف). سائف. سیاف. (دهار). سپاهیی که به شمشیر مسلح باشد. در برابر نیزه دار و گرزدار و جز اینها، نگاهدارندۀ شمشیر. مأمورحمل و نگاهداری شمشیر: در دستگاه سلطنت غلامی که وی را قماش گفتندی و شمشیردار بود و در دیوان او را جاندار گفتندی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 121)
لغت نامه دهخدا
(شِ / شَ)
مشق شمشیر و طریقۀ به کار بردن شمشیر. (ناظم الاطباء). نوعی ورزش با شمشیر که دو تن انجام دهند و هر یک با شمشیر به دیگری حمله کند و دیگری باید بکوشد که مورد ضربۀ حریف قرار نگیرد. (فرهنگ فارسی معین). مسایفه. (یادداشت مؤلف) :
چو خسرو دید ناز آن نیازی
سپر بفکند از آن شمشیربازی.
نظامی.
درآمد به شمشیربازی چو برق
ز سر تا قدم زیر پولاد غرق.
نظامی.
چو باشد نوبت شمشیربازی
خطیبان را دهد شمشیر غازی.
نظامی.
تو خود دانی که در شمشیربازی
هلاک سر بود گردن فرازی.
نظامی.
درین مجلس چنان کن پرده سازی
که ناید شحنه در شمشیربازی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از شمشیر باز
تصویر شمشیر باز
آنکه شمشیر بازی کند آنکه پیشه او شمشیر بازی است
فرهنگ لغت هوشیار