جدول جو
جدول جو

معنی شمرطل - جستجوی لغت در جدول جو

شمرطل
(شَ مَ طَ)
شمرطول. مرد دراز و مضطرب خلقت. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
شمرطل
بد اندام، دراز و کج: مرد
تصویری از شمرطل
تصویر شمرطل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سَ مَ طَ)
درازبالای مضطرب الخلقه. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ مَ)
شمرطل. (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به شمرطل شود
لغت نامه دهخدا
(شَ مَ ذَ)
لغتی است در شمردل. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شمردل. (ناظم الاطباء). مرد جوان قوی. (مهذب الاسماء). رجوع به شمردل شود
لغت نامه دهخدا
(شَ مَ دَ)
جوان سبک و شتاب رو از شتر و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). چست. شتر نیکو و تیزرو. (دهار). چست. نیک رفتار. (مقدمۀ لغت میر سیدشریف جرجانی ص 3) ، نیکوخلقت. خوب سیرت. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، اشتری نیکوخلق و دراز. (مهذب الاسماء). شمردله، مرد جوان باقوت. (دهار). جوان قوی از هرچه باشد. (مقدمۀ لغت میرسیدشریف جرجانی ص 3) ، دراز. (از اقرب الموارد). شمردلی
لغت نامه دهخدا
(شَ مَ دَ)
ابن عبدالله بن رؤبه بن سلمۀ لیثی، از شاعران عرب در دورۀ اموی متوفای حدود سال 107 هجری قمری و معاصر جریر و فرزدق و ساکن خراسان بود و مرثیه نیکو می سرود. (فرهنگ فارسی معین)
ابن شریک بن عبدالملک، شاعر هجاء عرب متوفا در حدود سال 80 هجری قمری وی از بنی ثعلبه بن یربوع از تمیم بود و قصیده و رجز را نیکو می گفت. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(مُ طِ)
مرد نرم و سست. (منتهی الارب). لیّن. (از اقرب الموارد) ، مرد درازبالا. (منتهی الارب). طویل. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شمردل
تصویر شمردل
سبکسر جوان خام، تند رو، نیکروی، نیکخوی
فرهنگ لغت هوشیار