جدول جو
جدول جو

معنی شمخال - جستجوی لغت در جدول جو

شمخال
حربه آتشی که سر پر که سربازان قدیم به کار می بردند
تصویری از شمخال
تصویر شمخال
فرهنگ لغت هوشیار
شمخال
((شَ))
حربه آتشی سرپر که سربازان قدیم بکار می بردند
تصویری از شمخال
تصویر شمخال
فرهنگ فارسی معین
شمخال
تفنگ سر پر و سنگین
تصویری از شمخال
تصویر شمخال
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چمخال
تصویر چمخال
نوعی تفنگ گلوله یی یا ساچمه یی سریر که در قدیم متداول بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شملال
تصویر شملال
چپ رو در روی راست شتر تند رو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چمخال
تصویر چمخال
نوعی تفنگ یا تپانچۀ سرپر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شمشال
تصویر شمشال
سازی محلی از جنس فلز و از خانوادۀ نی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چمخال
تصویر چمخال
((چَ))
شمخال، نوعی تفنگ گلوله ای یا ساچمه ای سرپر که در قدیم متداول بود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شمال
تصویر شمال
اپاختر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شمال
تصویر شمال
طبع، خوی، عادت خلق، چپ مقابل جنوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شخال
تصویر شخال
خراش، اثری که از ناخن یا آلتی نوک تیز بر روی چیزی پیدا می شود، زخم کوچک و سطحی بر روی پوست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شمال
تصویر شمال
مقابل یمین، طرف چپ، سمت چپ
مقابل جنوب، در علم جغرافیا طرف دست چپ کسی که رو به مشرق ایستاده باشد
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، بدشگون، مرخشه، تخجّم، نحس، نامیمون، مشوم، نافرّخ، نامبارک، سیاه دست، بدقدم، سبز قدم، مشئوم، میشوم، بداغر، بدیمن، شنار، خشک پی، سبز پا، پاسبز، منحوس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شمال
تصویر شمال
((ش))
سمت روبروی ما وقتی که خورشید در سمت راستمان باشد، سمت چپ
فرهنگ فارسی معین