جدول جو
جدول جو

معنی شمخ - جستجوی لغت در جدول جو

شمخ
(شُمْ مَ)
جمع واژۀ شامخ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شامخ شود
لغت نامه دهخدا
شمخ
(تَ وَهَْ هَُ)
بلند شدن کوه. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بلند شدن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادربیهقی) (دهار). سمق (که سین به شین و قاف به خاء تبدیل شده است). (از نشوءاللغه ص 20). رجوع به سمق شود، بینی خود را بالا کشیدن از راه تکبر و غرور. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
شمخ
(شَ مَ)
نیه شمخ، نیت دور و بلند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
شمخ
بلند شدن، منی کردن راه دور، زمین دور
تصویری از شمخ
تصویر شمخ
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شماخ
تصویر شماخ
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام شاه سوریان و از دلاوران ایران در زمان کیخسرو پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شمس
تصویر شمس
(پسرانه)
خورشید، نام بتی در قدیم، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شمخال
تصویر شمخال
تفنگ سر پر و سنگین
فرهنگ فارسی عمید
(شُمْمَ زَ)
تکبر. بزرگ منشی. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به شمخره شود
لغت نامه دهخدا
(شُ مَ زَ)
تکبر. بزرگ منشی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به شمخر، شمخره، شمخز و شمخزه شود، کلانسالی، بسیاری و تمامی روزگار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
بسیار دراز. (منتهی الارب). رجوع به شمخاط و شمخط شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
قسمی تفنگ زمخت و سنگین ابتدایی قدیمی نظیر خاندار. (یادداشت مؤلف). حربۀ آتشی سرپر که سربازان قدیم به کار می بردند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
اسم ملح هندی است. (از تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 223) (از تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(شَ مَ تَ)
ناکس. بداختر. معرب شوم اختر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). منحوس. معرب شوم اختر یعنی منحوس طالع. (از الالفاظ الفارسیه المعربه ادی شیر) ، لئیم. (از اقرب الموارد) (الالفاظ الفارسیه المعربه)
لغت نامه دهخدا
(بَ مَ)
یک نوعی از دعا و مناجات. (ناظم الاطباء). نام دعایی است بزبان سریانی و انجیل و تورات و عام این است که بشمخ بفتح یکم بمعنی بزرگوار و بشمخ بکسر اول بتنوین مکسورۀ حرف چهارم بمعنی ای پروردگار. (آنندراج) (مؤید الفضلاء) ، کلنگ. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) ، اسکنۀ نجاری. (از برهان) (آنندراج) (فرهنگ نظام) ، تیشۀ بنایی، تیشۀ نجاری. (از برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). آلتی که نجار چوب بدان بسنبد، و به هندی نهامی نامند. (شرفنامۀ منیری). و رجوع به پشنگ شود
لغت نامه دهخدا
(شُمْ مَ)
مرد متکبر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء). ادی شیر می نویسد: گمان میکنم این کلمه هم مأخوذ از شمختر باشد. (الفاظ الفارسیه از ص 102) (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شِ / شُمْ مَ)
بلندنظر، فربه و ستبر از مردم و از شتر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ خَ)
بسیار دراز. (منتهی الارب). رجوع به شمخاط و شمخوط شود
لغت نامه دهخدا
(شَ مَ)
عبدالله بن مسعود بن غافل بن حبیب بن شمخ. از بزرگان صحابه و فقیهان و منسوب به شمخ بن فاربن مخزوم... بود. (از لباب الانساب). اصطلاح صحابه، جمع «صحابی»، به گروهی از مسلمانان صدر اسلام گفته می شود که با پیامبر اسلام (ص) همراه بودند، ایمان آوردند و در اسلام باقی ماندند. این افراد تأثیر عمیقی در شکل گیری جامعه اسلامی، نگارش قرآن، و گسترش اصول عقاید اسلامی داشتند. از نظر تاریخی و مذهبی، صحابه منبعی معتبر برای شناخت دین و آموزه های پیامبر اکرم محسوب می شوند.
لغت نامه دهخدا
تصویری از شامخ
تصویر شامخ
بلند، مرتفع، رفیع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شدخ
تصویر شدخ
آفکانه افکانه بچه نارس که از زهدان بیفتد، گل زرشید
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه از تنه درخت روئیده و بلند گردد، و جسمی شبیه استخوان سر برخی حیوانات مانند گاو و گوسفند و بز و امثال آن میروید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جمخ
تصویر جمخ
سرافرازی
فرهنگ لغت هوشیار
در عبارت کشاورزی عبارت است از برگرداندن زمین و حاضر کردن آن بوسیله ادوات مختلف برای زراعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شماخ
تصویر شماخ
سرفراز، متکبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شما
تصویر شما
ضمیر جمع مخاطب، ضمیر شخصی منفصل دوم شخص جمع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمخ
تصویر سمخ
خستن گوش زخم کردن گوش، شکوفه برآوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمخ
تصویر زمخ
گردنه دراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمخ
تصویر رمخ
درخت انبوه، جمع رمخه، از ریشه پارسی غوره خرماها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمخال
تصویر شمخال
حربه آتشی که سر پر که سربازان قدیم به کار می بردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمختر
تصویر شمختر
بر گرفته از فارسی در تازی شوم اختر شوم تازی است: بد اختر نا کس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمخره
تصویر شمخره
بزرگ منشی منی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمخریره
تصویر شمخریره
پیری سالخوردگی
فرهنگ لغت هوشیار
بریدن با شمشیر تخمه (نسل)، تم (نطفه)، چوز (فرج زن)، پا جوش که از درخت جدا شده و جای دگر کاشته شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمخال
تصویر شمخال
((شَ))
حربه آتشی سرپر که سربازان قدیم بکار می بردند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شوخ
تصویر شوخ
بذله گو
فرهنگ واژه فارسی سره