- شمال
- اپاختر
معنی شمال - جستجوی لغت در جدول جو
- شمال
- طبع، خوی، عادت خلق، چپ مقابل جنوب
- شمال
- مقابل یمین، طرف چپ، سمت چپ
مقابل جنوب، در علم جغرافیا طرف دست چپ کسی که رو به مشرق ایستاده باشد
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، بدشگون، مرخشه، تخجّم، نحس، نامیمون، مشوم، نافرّخ، نامبارک، سیاه دست، بدقدم، سبز قدم، مشئوم، میشوم، بداغر، بدیمن، شنار، خشک پی، سبز پا، پاسبز، منحوس
- شمال ((ش))
- سمت روبروی ما وقتی که خورشید در سمت راستمان باشد، سمت چپ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اپاختری باختری
شمع موم، نوعی برنج
شمع، موم، نوعی برنج
Northerly, North
северный
nord, nördlich
північний
północny
北方的 , 北部的
norte, do norte
nord, settentrionale
norte, del norte
nord, du nord
noord, noordelijk
उत्तर , उत्तरी
شماليٌّ
צפוני
kuzey, kuzey yönlü
kaskazini, wa kaskazini
ทิศเหนือ , ทางเหนือ
উত্তর , উত্তর দিক
شمالی
چاپلوس متملق
کسی که به مالیدن آش ( آهار) بر جامه می پردازد، کنایه از چاپلوس، متملق، خوشامدگو
چاپلوس، متملق