جدول جو
جدول جو

معنی شماخ - جستجوی لغت در جدول جو

شماخ
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام شاه سوریان و از دلاوران ایران در زمان کیخسرو پادشاه کیانی
تصویری از شماخ
تصویر شماخ
فرهنگ نامهای ایرانی
شماخ
سینه بند زنان، پستان بند
تصویری از شماخ
تصویر شماخ
فرهنگ فارسی عمید
شماخ
بسیار مرتفع
تصویری از شماخ
تصویر شماخ
فرهنگ فارسی عمید
شماخ
(شَ)
مخفف شاماخ است که پستان بند زنان یعنی پارچه ای که پستانهای خود را بدان بندند. (از برهان) (ناظم الاطباء). مخفف شاماخ که سینه بند زنان باشد. (آنندراج) (از انجمن آرا). رجوع به شاماخ شود
لغت نامه دهخدا
شماخ
(شَمْ ما)
شامخ. بلند: نهری صحاب و جویی پرآب یافتند و کوهی شماخ و زمینی سنگلاخ. (ترجمه تاریخ یمینی ص 355)
لغت نامه دهخدا
شماخ
(شَ / شَمْ ما)
ابن ضرار. نام شاعری تازی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری) (از برهان) (منتهی الارب). از شاعران جاهلیت و از قبیلۀ قیس است. (یادداشت مؤلف). شماخ بن ضرار بن حرمله، از شاعران جاهلی عرب است که اسلام را نیز درک کرد. نام او معقل و لقب او شماخ بود. در زمان خلافت عثمان درگذشت. دیوان او را شیخ احمد بن امین شنقیطی در سال 1317 هجری قمری چاپ کرده است. (از معجم المطبوعات مصر). رجوع به فهرست عقدالفرید، الموشح ص 67، 87 و 88، اعلام زرکلی و فهرست المعرب جوالیقی شود
نام پهلوانی ایرانی. (از فرهنگ جهانگیری) (از برهان) (ناظم الاطباء) (فرهنگ لغات شاهنامه) :
پذیره فرستاد شماخ را
چه مایه دلیران گستاخ را.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
شماخ
سرفراز، متکبر
تصویری از شماخ
تصویر شماخ
فرهنگ لغت هوشیار
شماخ
((شَ))
سینه بند، پستان بند، نوعی غله که دانه های بسیار کوچک دارد، شاماخ
تصویری از شماخ
تصویر شماخ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شماس
تصویر شماس
(پسرانه)
خادم، عابد، طبقه و گروهی از روحانیون مسیحی، نام سردار ایرانی مسیحی در زمان پادشاهی نوشزاد فرزند انوشیروان پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شمال
تصویر شمال
مقابل یمین، طرف چپ، سمت چپ
مقابل جنوب، در علم جغرافیا طرف دست چپ کسی که رو به مشرق ایستاده باشد
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، بدشگون، مرخشه، تخجّم، نحس، نامیمون، مشوم، نافرّخ، نامبارک، سیاه دست، بدقدم، سبز قدم، مشئوم، میشوم، بداغر، بدیمن، شنار، خشک پی، سبز پا، پاسبز، منحوس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شمار
تصویر شمار
عدد، حساب، نمره، حد و اندازه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شماع
تصویر شماع
شمع ریز، شمع ساز، شمع فروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سماخ
تصویر سماخ
صماخ، داخل گوش، سوراخ گوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شمان
تصویر شمان
هراسان، آشفته و پریشان، برای مثال از آن ملک را نظام و زاین عهد را بقا / وزآن دوستان به فخر و زاین دشمنان شمان (عنصری - ۳۴۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شماس
تصویر شماس
خادم معبد، رتبۀ کلیسایی پایین تر از کشیش، خادم کلیسا
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
منسوب است به شماخ که نام اجدادی است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
قاسم بن سعید... شماخی عامری مغربی. او راست: 1- الحکمه، در شرح رأس الحکمه. 2- سردالحجه علی اهل الفصله فی عقائد الاباضیه و الاخلاق و نحوها. 3- الظهور المحتوم، که به سال 1327 هجری قمری تألیف کرد. 4-القول المتین فی رد علی المخالفین، که به سال 1323 هجری قمری به پایان رساند. (از معجم المطبوعات مصر)
ابوالعباس احمد بن عثمان بن سعید... شماخی. متوفی به سال 908 هجری قمری او راست: کتاب السیر، درباره رجال اباضیه. (از معجم المطبوعات مصر)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
لقب آن دارالملک است. (از لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). شهری است به اران به یک فرسنگی لشکرگاهی که شروان شاه بدانجا نشیند. (از حدود العالم). نام شهر حاکم نشین شروان. (ناظم الاطباء). شهری معمور از بلاد شروان در طرف اران و صاحب آن شروان شاه و لقب آن دارالسلطنه بود و مطابق عهدنامۀ گلستان از ایران مجزا و به روسیه ملحق گردید (1228 هجری قمری). (یادداشت مؤلف). شماخا. سابقاً کرسی ایالت شروان (در قفقازیه) مستقر شروانشاهان بود. (فرهنگ فارسی معین) :
گر دو شود قبله مان نی عجبی بس از آنک
او به شماخی نهاد کعبۀ دیگر بنا.
خاقانی.
قلعۀ گلستان شه قلۀ بوقبیس دان
حصن شماخی اش حرم کعبه سرای تازه بین.
خاقانی.
چون به شماخی ترا کرد قضا شهربند
نام شماخی توان مصر عجم ساختن.
خاقانی.
شهر سباست خطۀ دربند ز احتشام
بیت المقدس است شماخی ز اقتدار.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از شمراخ
تصویر شمراخ
سر شاخه، خوشه: انگور خرما، سر کوه، سر ابر بنگرید به شمراخ
فرهنگ لغت هوشیار
گرازیدن (به تکبر راه رفتن و تکبر رورزیدن)، بلندی در کوه بیابان دور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شناخ
تصویر شناخ
دماغه کوه بینی کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمال
تصویر شمال
طبع، خوی، عادت خلق، چپ مقابل جنوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمام
تصویر شمام
بسیار بو کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمان
تصویر شمان
گریان و نوحه کنان و زاری کنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شماج
تصویر شماج
نان جو، تفاله انگور، اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمات
تصویر شمات
تک ندارد سر شکستگان سر کوفتگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمار
تصویر شمار
حساب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شماس
تصویر شماس
خادم معبد، خادم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شماص
تصویر شماص
رفتن به شتاب گریز در رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاماخ
تصویر شاماخ
شاماک، نوعی غله که دانه های بسیار کوچک دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شامخ
تصویر شامخ
بلند، مرتفع، رفیع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سماخ
تصویر سماخ
سوراخ گوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شماع
تصویر شماع
کسی که شمع میسازد و شغل وی ساختن شمع است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمار
تصویر شمار
تعداد، جمعیت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شمال
تصویر شمال
اپاختر
فرهنگ واژه فارسی سره