جدول جو
جدول جو

معنی شلوبینی - جستجوی لغت در جدول جو

شلوبینی
(شَ)
ابوعلی عمر بن محمد شلوبینی از دی اشبیلی نحوی، متوفای 745 هجری قمری او راست: توطئه فی النحو. (یادداشت مؤلف). رجوع به شلوبین شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دوبینی
تصویر دوبینی
یکی را دوتا دیدن، لوچ بودن، لوچی، حالت چشم که یک چیز را دوتا ببیند
فرهنگ فارسی عمید
پروتئینی نامحلول در آب و محلول در اسید و قلیا که با هماتین ترکیب می شود و هموگلوبین را می سازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوبین
تصویر شوبین
چوبی، ویژگی چیزی که از چوب ساخته شود
فرهنگ فارسی عمید
برناردینو، نقاش پیرو مکتب میلان، شاگرد لئوناردو داوینچی، مولد میان سالهای 1475 و 1480 میلادی وفات پس از سال 1533 میلادی
لغت نامه دهخدا
(لُ بَ نا)
نام زنی است، نام دختر ابلیس، نام پسر ابلیس و از اینجاست که شیطان را ابولبینی نامند، نام اسب زفر خنیس بن حدّاء کلبی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
نام قصبه ای در 48هزارگزی جنوب شرقی موستار در سنجاق هرزگوین به بوسنی، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
ازدانشمندان اواخر قرن 13 هجری قمری است. رجوع به علی بن جلبی شبینی شود. (معجم المؤلفین ج 7 ص 54 و 107)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
محمد بن عبدالحی شبینی شافعی. نحوی و ادیب و محدث از دانشمندان قرن 13 هجری قمری از آثار اوست: حاشیه ای بر خاتمۀ الفیۀ ابن مالک در نحو. و حاشیه ای بر الجامعالصغیر در حدیث. (از المعجم المؤلفین ج 10 ص 131)
احمد میهی شبینی نعمانی. فقیه، متکلم. از آثاراوست: هدایهالمرید شرح بر جوهرالفرید در توحید. حاشیۀ شرح شصت مسأله در فقه شافعی. در سال 1263 هجری قمری حیات داشته است. (از معجم المؤلفین ج 2 ص 191)
لغت نامه دهخدا
چوبین. چوبینه. لقبی است بهرام چوبین (بهرام ششم) رئیس خانوادۀ مهران سردار بزرگ ایران در دوره ساسانی را. (فرهنگ فارسی معین). بلعمی در ترجمه تاریخ طبری گوید: ’او را بهرام چوبین خواندند و گروهی گفتند او را شوبین خواندند نه چوبین و اصل شوبین آن بود که او به خردگی به حرب شده بود و بر در ری مردی را ضربتی زده بود و از سر تا کوهۀ زین فروآورده بود و مردمان به نظارۀ آن می شدندو هر زمان مر یکدیگر را همی گفتند: شو بین آن ضربت را. پس او را این لقب کردند و این درست تر است. اما پیداست که این وجه تسمیه ساختگی است و شوبین صورتی ازچوبین است: سی یک پادشاه بیرون از بهرام شوبین و شهربراز. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 19). در وقت انصراف از محاربه ای بهرام شوبین خواست [درفش کاویان را از اصفهانیان بستاند. (ترجمه محاسن اصفهان ص 86). رجوع به بهرام چوبین و چومین و چوبینه شود
لغت نامه دهخدا
(دُ)
صفت و حالت دوبین. لوچی. احوالی. کاژی. (از یادداشت مؤلف). دوتا دیدن هر شیئی. رجوع به دوبین شود:
اگر تو دیده وری نیک و بد ز حق بینی
دوبینی از قبل چشم احول افتاده ست.
سعدی.
، نفاق و ریاکاری و بی حقیقتی. (ناظم الاطباء). دورویی. منافقی:
جمعه با زوجه خود گفت شبی
که مرا بر تو ز آدینه شکی است
زوجه اش گفت دوبینی بگذار
پیش من جمعه و آدینه یکی است.
شهاب تبریزی.
، ثنویت. اعتقاد به وجود دو خدا:
هست آیین دوبینی ز هوس
قبلۀ عشق یکی باشد و بس.
جامی
لغت نامه دهخدا
(شِ)
عبدالرحمن بن محمد، ملقب به زین الدین بن شمس الدین خطیب شربینی. فقیه شافعی مصری دارای تألیفاتی است و در 1014 هجری قمری در مکه درگذشته است. (از معجم المطبوعات)
شمس الدین محمد بن احمد خطیب شافعی. مردی پرهیزگار و دانشمند و دارای تألیفات بسیار است و در 977 میلادی درگذشته است. (معجم المطبوعات)
شیخ الاسلام عبدالرحمن. از دانشمندان و بزرگان عصر خود بود و دارای تألیفات بسیار است و در 1326 هجری قمری درگذشت. (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(شَ یَ)
حصنی به اندلس از اعمال البیره بر ساحل دریا. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی جزء دهستان ایجرود، بخش حومه شهرستان زنجان. سکنۀ آن 585 تن. آب آن از رود خانه سجاس رود و محصول آن غلات و انگور و میوه های قلمستان است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2) ، به رنگ بلور، سخت سپید. سخت پاکیزه و بی آمیغ: یخ بلوری. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
عمل و صفت نکوبین. رجوع به نکوبین شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شوخی، چسبیدگی به کار. (ناظم الاطباء). رجوع به شلائینی و شلایین شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شوخی، چسبیدگی به کاری. (آنندراج) (غیاث). رجوع به شلائین و شلایینی شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شهری است به مغرب و از آن شهر است ابوعلی شلوبینی نحوی. (منتهی الارب). ابوعلی عمر... شلوبین یا شلوبینی از علمای بزرگ نحو و ادب بوده و تألیفات بسیاری داشته است و کلمه شلوبین از ریشه سالبرنا گرفته شده است که بندری در ایالت غرناطه می باشد. (ترجمه مقدمۀ ابن خلدون ذیل ص 1233)
لغت نامه دهخدا
(عُ مَ رِ شَ لَ)
ابن محمد بن عبدالله ازدی شلوبینی (شلوبین) ، مکنی به ابوعلی. نحوی و لغوی قرن ششم و هفتم هجری. وی بسال 562 ه. ق. در اشبیلیه تولد یافت و در همین شهر بسال 645 ه. ق. درگذشت. اوراست: 1- تعلیقی بر کتاب سیبویه. 2- التوطئه، که خلاصه ای از ’القوانین’ خود مؤلف است. 3- شرح مقدمۀ جزولیه، در نحو. 4- القوانین، در علم زبان عربی. شلوبینی نسبت است به قلعۀ شلوبین یا شلوبینیه در جنوب اندلس. (از الاعلام زرکلی از وفیات الاعیان ج 1 ص 382، و روض المناظر ابن شحنه)
لغت نامه دهخدا