جدول جو
جدول جو

معنی شلطاء - جستجوی لغت در جدول جو

شلطاء
(شَ)
کارد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به شلط شود
لغت نامه دهخدا
شلطاء
کارد
تصویری از شلطاء
تصویر شلطاء
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خُ لَ)
جمع واژۀ خلیط. رجوع به خلیط در این لغت نامه شود. انبازان، بهم آمیختگان. (یادداشت بخط مؤلف) :قال لقد ظلمک بسؤال نعجتک الی نعاجه و اًن ّ کثیراً من الخلطاء لیبغی بعضهم علی بعض. (قرآن 24/38)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شلحا. تیغ تیز. ج، شلح. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). تیغ تیز و آن به سبب اسم آلت بودنش مؤنث آمده است. (از اقرب الموارد). رجوع به شلحی شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
مؤنث اشمط. زن دوموی. ج، شمط، شمطان. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). زن دوموی. (منتهی الارب) (از آنندراج). رجوع به اشمط شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
میش و از قبیل آن، که در پهنای گردنش طوقی سیاه باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مؤنث املط. یعنی زنی که اندامش بی موی باشد. ج، ملط. (ناظم الاطباء). و رجوع به املط شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
آن جراحت که بدان پوست تنک رسد که زبر استخوان سر بود. (مهذب الاسماء). سرشکستگی که تا پوست تنک رسد. ملطاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : اگر جراحت (شکستگی سر) بدان پوست رسد که بر استخوان پوشیده است آن را السمحاق گویند و الملطاء نیز گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، پوست تنک میان گوشت و استخوان سر. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)، شکستگی که تا دماغ رسد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَلْ لا)
مؤنث اشل، گویند: امراءه شلاء، زن تباه دست. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). زن تباه دست. (منتهی الارب) (از آنندراج). دست خشک. (دهار). تأنیت اشل، زن که دست وی شل باشد. (یادداشت مؤلف).
- عین شلاء، چشمی که بینایی آن رفته باشد. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب).
- ید شلاء، دست تباه و خشک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مشاطاه. با همدیگر بر کنار رود و مانند آن رفتن. (ناظم الاطباء). رجوع به مشاطاه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خلطاء
تصویر خلطاء
جمع خلیط آمیزگاران آمیزشکاران
فرهنگ لغت هوشیار