شلاله. آبشار. - شلاله های رود نیل،آبشارهای آن. ج، شلالات. (یادداشت مؤلف). آبشار. (فرهنگ فارسی معین). شلاله که معمولاً به تخفیف لام تلفظ میشود در اصل به تشدید آن است. (نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز سال اول، شماره 6 و 7). رجوع به شلالات شود
شلاله. آبشار. - شلاله های رود نیل،آبشارهای آن. ج، شلالات. (یادداشت مؤلف). آبشار. (فرهنگ فارسی معین). شلاله که معمولاً به تخفیف لام تلفظ میشود در اصل به تشدید آن است. (نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز سال اول، شماره 6 و 7). رجوع به شلالات شود
سست و بی قوت و ضعیف و ناتوان و درمانده. (ناظم الاطباء). سست و بی قوت. (از برهان) (از فرهنگ جهانگیری)، شل و افلیج. (ناظم الاطباء). دست و پای سست و بی قوت را گویند، و به عربی شل خوانند. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از آنندراج) (از انجمن آرا) : چون برافروزی رخ از باده کله سازی یله دستهایم شیک گردد پایهایم شیشله. بلعمی. ، مست. (از برهان) (ناظم الاطباء)، هر چیز افسرده و پژمرده و فرسوده و تباه شده از زیادتی سال و عمر. (ناظم الاطباء) : الایهاء، شیشله گردانیدن. (المصادر زوزنی). الفسخ، از جای برآوردن و شیشله کردن جامه. (تاج المصادر بیهقی). فسخ، شیشله کردن جامه. (تاج المصادر بیهقی) : و این لیفها (عصبها) هر سه نوع، بر هم نهاده است و در یکدیگر بافته، هرگاه که بافتگی این لیفها سست شود ضعیفی راستین حاصل شود. و حال این عضو همچون حال جامه ای باشد که از بسیار شستن و داشتن شیشله شود، و آنرا به تازی تهلهل گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، هر چیز زده شده و حلاجی شده مانند پنبه و پشم و کتان و پارچۀ ابریشمین سوراخ شده بواسطۀ گزیدگی موش و جز آن. (ناظم الاطباء)
سست و بی قوت و ضعیف و ناتوان و درمانده. (ناظم الاطباء). سست و بی قوت. (از برهان) (از فرهنگ جهانگیری)، شل و افلیج. (ناظم الاطباء). دست و پای سست و بی قوت را گویند، و به عربی شل خوانند. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از آنندراج) (از انجمن آرا) : چون برافروزی رخ از باده کله سازی یله دستهایم شیک گردد پایهایم شیشله. بلعمی. ، مست. (از برهان) (ناظم الاطباء)، هر چیز افسرده و پژمرده و فرسوده و تباه شده از زیادتی سال و عمر. (ناظم الاطباء) : الایهاء، شیشله گردانیدن. (المصادر زوزنی). الفسخ، از جای برآوردن و شیشله کردن جامه. (تاج المصادر بیهقی). فسخ، شیشله کردن جامه. (تاج المصادر بیهقی) : و این لیفها (عصبها) هر سه نوع، بر هم نهاده است و در یکدیگر بافته، هرگاه که بافتگی این لیفها سست شود ضعیفی راستین حاصل شود. و حال این عضو همچون حال جامه ای باشد که از بسیار شستن و داشتن شیشله شود، و آنرا به تازی تهلهل گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، هر چیز زده شده و حلاجی شده مانند پنبه و پشم و کتان و پارچۀ ابریشمین سوراخ شده بواسطۀ گزیدگی موش و جز آن. (ناظم الاطباء)