جدول جو
جدول جو

معنی شلشال - جستجوی لغت در جدول جو

شلشال
(شَ)
پراکنده و متفرق انداختگی کمیز و جز آن (اسم است شلشله را). (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
شلشال
(تَ)
چکانیدن کمیز خود را و متفرق و پریشان انداختن آنرا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، چکانیدن آب را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شمشال
تصویر شمشال
سازی محلی از جنس فلز و از خانوادۀ نی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شلال
تصویر شلال
گروه پراکنده، قوم پراکنده، گروهی که شتران را برانند
بخیۀ درشت، بخیه ای که بر روی پارچه می زنند
شلال کردن: دوختن پارچه با دست، بخیۀ درشت زدن
فرهنگ فارسی عمید
(شَلْ لا)
رانندۀ تند و تیز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شُ شُ)
مرد کم گوشت سبک بدن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مرد سبک. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(شُ شُ / شَ شَ)
رجل شلشل، مرد سبک در حاجت و شتاب نیکوصحبت خوش ذات. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شل ّ. (ناظم الاطباء). رجوع به شل شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
قسمی بادام به جهرم. (یادداشت مؤلف) ، توله یا سگ شکاری پشمدار. مقابل کوسه. شلل. رجوع به شلل و شلل گوش شود. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ لِ)
مبنی بر کسر است، در دعا می گویند: لا شللا و لا شلال، تباه مباد دست تو. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شِ / شَ)
آجیدۀ درشت. بخیۀ درشت. (ناظم الاطباء) ، نوعی دوختن که در آن دو طرف پارچه را بر هم نهند و کوکهای خرد و ریز بر آن زنند، بطوری که دو روی آن مشابه باشد، بر خلاف بخیه که دو روی آن مشابهت ندارد. (فرهنگ فارسی معین). بشک. دوختن جامه را دورادور. آجیده (نوعی بخیه). دوختن تنک تر از کوک و گشاده تر از بخیه. (یادداشت مؤلف) :
هر جامه بود لایق چیزی به دوختن
کتان به درز بخیه و کاسر شلال یافت.
نظام قاری.
- شلال دوزی، بخیه دوزی. دوختن جامه را با بخیه های گشاد. (یادداشت مؤلف).
، هر چیز ریشه مانند آویخته از جایی. (ناظم الاطباء) ، به صورت صفت برای افزارهای برنده (مانند کارد و تیغ دلاکی و شمشیر و غیره) که بالای لبۀ آن نازک شده و در نتیجه بسهولت تیز میشود و برندگی خود را دیر ازدست میدهد استعمال میشود، گویند: این تیغ رنده را با چرخ سمباده خوب شلالش کردم. (فرهنگ لغات عامیانه) ، گاه نیز به عنوان صفت تیر (تیر شلال) به معنی تیر نوک تیز و برنده و فرورونده برمی آید. (فرهنگ لغات عامیانه).
- شلال عقب سر کسی افتادن، ظاهراً به معنی بسرعت کسی را تعقیب کردن است. (فرهنگ لغات عامیانه).
- شلال وار کاری را کردن، در کار برش داشتن و بسرعت و چالاکی آنرا انجام دادن و این دو استعمال اخیربا معنی اصلی شلال کاملاً مناسبت دارد. شاید بخیه را نیز که شلال می گویند بدین علت است که بسرعت زده میشود. (از فرهنگ لغات عامیانه)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
گروه پراکنده و پریشان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). پراکندگان. (آنندراج) ، گروهی که شتران را رانند، گویند: جاؤا شلالا، ای جاؤایطردون الابل. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قومی که اشتران را رانند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شَ شَ)
پی هم چکان: ماء شلشل و دم شلشل. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). روانی آب. (دهار)
لغت نامه دهخدا
جمع شله، کلاف ها کلاف های نخ و گروه پراکنده آبشار نوعی دوختن که در آن دو طرف پارچه را بهم نهند و کوکهای خرد و ریز بر آن زنند بطوری که دو روی آن مشابه باشد
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته شرشر در پی هم چکان خوشخوی کار راه انداز یار و یاور، کم گوشت لاغر اندام مرد پارسی تازی گشته شرشر چکان روان چون آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلال
تصویر شلال
گروه پراکنده، قوم متفرق، گروهی که شتران را برانند
فرهنگ فارسی معین
((ش))
نوعی دوختن و آن چنان است که دو طرف پارچه را برهم نهند و کوک های خرد و ریز بر وی زنند بطوری که دو روی آن مشابه باشد، برخلاف بخیه که دو روی آن با یکدیگر مشابهت ندارد، بخیه درشت
فرهنگ فارسی معین