جدول جو
جدول جو

معنی شلدون - جستجوی لغت در جدول جو

شلدون(شَ)
دهی از دهستان سیمکان شهرستان جهرم. سکنۀ آن 171 تن. آب آنجا از چشمه. محصول عمده آنجا غلات، برنج، خرمالو و لیمو. صنایع دستی زنان گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

درختی است که در جنگلهای ایران یافت میشود و استعمال طبی دارد، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
یوسف بن فارس بن یوسف الخوری الشلفون. متوفی بسال 1914 میلادی از نویسندگان نامی بیروت بود و مقدمات ادبیات عرب را در زادگاه خود فراگرفت و سپس نشر روزنامۀ (حدیقهالاخبار) کرد و نیز در سال 1857م. چاپ خانه عمومی تأسیس کرد و به نشر و چاپ بیش از شصت کتاب زبان و ادب عربی پرداخت. از اوست:
1- انیس الجلیس، دیوان اشعار او.
2- ترجمان المکاتبه. (از معجم المطبوعات مصر)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دهی است از دهستان گله دار بخش کنگان شهرستان بوشهر. سکنۀ آن 300 تن. آب آنجا از چاه. محصول عمده آنجا غلات و تنباکو و پیاز است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
در عربی چاروایی را گویند که گرسنه و لاغر باشد و بعضی چاروای فربه را گفته اند و بعضی چاروایی را گویند که نه فربه و نه لاغر باشد. (از فرهنگ جهانگیری) (برهان)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
ناحیه ای به اندلس از نواحی سرقسطه و طول نهر آن چهل میل است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
جانوری از جنس شغال. (ناظم الاطباء) (برهان) (فرهنگ جهانگیری) (از آنندراج) (انجمن آرا). نام جانوری است. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(تَ کُ)
قوت گرفتن آهوبره و شاخ برآوردن و بی نیاز شدن از مادر و بر این قیاس است بچۀ جانور صاحب ظلف و صاحب خف و صاحب سم. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
جمع واژۀ لده. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ذیل ولد)
لغت نامه دهخدا
نام مرتعی در منطقه ی آمل، تیر برق
فرهنگ گویش مازندرانی
مکانی بین راه لفور به آلاشت سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی