جدول جو
جدول جو

معنی شلخت - جستجوی لغت در جدول جو

شلخت
(شَ لَ)
لگدی که با پشت پا و یا سر زانو بر نرمگاه و نشستگاه کسی در بازی و یا از روی خشم و غضب زنند. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج). اردنگ. اردنگی. زفکنه (در تداول مردم قزوین). تیپا. رجوع به شلخته و مترادفات دیگر کلمه شود
لغت نامه دهخدا
شلخت
لگدی که با پشت پا به نشیمن کسی زنند تیپا
تصویری از شلخت
تصویر شلخت
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شلخته
تصویر شلخته
ویژگی کسی که کارهایش بی نظم و ترتیب باشد، بیکاره و تنبل
لگدی که با پشت پا به نشیمن کسی بزنند
فرهنگ فارسی عمید
ثغری است (به ماوراءالنهر) بروی ترک نهاده. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
الخور فسقفوس جرجس، ابن یوسف بن رافائیل شلحت سریانی حلبی. صاحب مجلۀ الورقا و متولد حلب بسال 1856م. او راست: 1- کتاب النجوی در صنعت و علم و دین به نظم چ بیروت 1903م.
2- النخبه من امثال فتلون. چ حلب 1900م. (از معجم المطبوعات مصر)
یوسف بک. صاحب مجلۀ الاجیال. او راست: آراء ممزقه و طرائف متفرقه چ بیروت 1880م. (از معجم المطبوعات مصر)
لغت نامه دهخدا
قریه ای از بلوک قاین. ملا رئیس از عوام شاعران قرن نهم هجری بدان قریه منسوب است. (ترجمه مجالس النفائس. چ علی اصغر حکمت ص 155). شاید تحریف یا لهجه ای از شاخنات است. رجوع به شاخن و شاخنات شود
لغت نامه دهخدا
(شِ لِ)
شکستۀ داردوست، نامی است که در آستارا و گرگانرود به داردوست دهند. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به داردوست شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ لَ تَ / تِ)
لگد بر نشستگاه و نرمگاه. شلخت. (از ناظم الاطباء). لگدی باشد که مردم در وقت بازی کردن با پشت پای یا سر زانو بر نرمگاه و نشستگاه یکدیگر زنند و آنرا شلخت به حذف هاء نیز گفته اند و گاهی از روی قهر و غضب هم میزنند. (برهان) (از آنندراج). اردنگ. اردنگی. تی پا. زفکنه.
- شلخته زدن، اسن. کسع. زهکونی زدن. زفکنه زدن. سرچنگ زدن. اردنگ زدن. تی پا زدن. (یادداشت مؤلف). رجوع به شلخت شود
لغت نامه دهخدا
(شَ/ شِ لَ تَ / تِ)
بی فکر. بی اندیشه. لاابالی. زنی که کارهای وی از روی نظم و ترتیب نباشد. زن ناکدبانو. (ناظم الاطباء). زنی که کارهایش بی نظم و ترتیب باشد. زن کاهل و لاابالی. (یادداشت مؤلف). بندرت ممکن است این صفت را در مورد مردان نامنظم و بریز و بپاش و شلوغ کن نیز بر زبان آرند. (فرهنگ لغات عامیانه)
- امثال:
برای شلخته هافاطمۀ زهرا دو رکعت نماز کرده. (امثال و حکم دهخدا).
خدا یار شلخته هاست. (امثال و حکم دهخدا).
زن رضا شلخته است زنها همه چنینند. (امثال و حکم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شلخب
تصویر شلخب
گول و فربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلخته
تصویر شلخته
تیپا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شلخته
تصویر شلخته
((شَ لَ تِ))
زنی که کارهایش بی نظم و ترتیب باشد
فرهنگ فارسی معین
بی بندوبار، بی نظم، قذر، لچر، نامرتب، نامنظم، ولنگار، یالانچی
متضاد: مرتب، منظم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از شلخته
تصویر شلخته
بصورة عاهرة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از شلخته
تصویر شلخته
Loosely
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شلخته
تصویر شلخته
librement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شلخته
تصویر شلخته
松散地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شلخته
تصویر شلخته
ঢিলেভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از شلخته
تصویر شلخته
слабо
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شلخته
تصویر شلخته
locker
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شلخته
تصویر شلخته
вільно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شلخته
تصویر شلخته
ڈھیلے طور پر
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از شلخته
تصویر شلخته
kwa mlegezo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از شلخته
تصویر شلخته
อย่างหลวมๆ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از شلخته
تصویر شلخته
livremente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شلخته
تصویر شلخته
gevşek bir şekilde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از شلخته
تصویر شلخته
緩く
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از شلخته
تصویر شلخته
באופן רפוי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از شلخته
تصویر شلخته
느슨하게
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شلخته
تصویر شلخته
luźno
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شلخته
تصویر شلخته
ढीले रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شلخته
تصویر شلخته
losjes
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شلخته
تصویر شلخته
libremente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شلخته
تصویر شلخته
liberamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شلخته
تصویر شلخته
secara longgar
دیکشنری فارسی به اندونزیایی