جدول جو
جدول جو

معنی شلحت - جستجوی لغت در جدول جو

شلحت
الخور فسقفوس جرجس، ابن یوسف بن رافائیل شلحت سریانی حلبی. صاحب مجلۀ الورقا و متولد حلب بسال 1856م. او راست: 1- کتاب النجوی در صنعت و علم و دین به نظم چ بیروت 1903م.
2- النخبه من امثال فتلون. چ حلب 1900م. (از معجم المطبوعات مصر)
یوسف بک. صاحب مجلۀ الاجیال. او راست: آراء ممزقه و طرائف متفرقه چ بیروت 1880م. (از معجم المطبوعات مصر)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شَ)
شلحاء. تیغ تیز. (ناظم الاطباء). رجوع به شلحاء و شلحی شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
بردٌ بحت ٌ لحت، سردی خالص و کامل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شلث. (اقرب الموارد). رجوع به شلث شود
لغت نامه دهخدا
(شُ)
جمع واژۀ شلحاء. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). جمع واژۀ شلحا. (از ناظم الاطباء). رجوع به شلحا و شلحاء شود
لغت نامه دهخدا
(شَ لَ)
لگدی که با پشت پا و یا سر زانو بر نرمگاه و نشستگاه کسی در بازی و یا از روی خشم و غضب زنند. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج). اردنگ. اردنگی. زفکنه (در تداول مردم قزوین). تیپا. رجوع به شلخته و مترادفات دیگر کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(شِ / شَ قَ)
به زبان مردم گیلان، بط. غاز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ثغری است (به ماوراءالنهر) بروی ترک نهاده. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(شَ حَ)
شلخب، مرد احمق درشت اندام. و با خاء صحیح تر است. (از اقرب الموارد). رجوع به شلخب شود
لغت نامه دهخدا
(شِلْ لَ)
مضطرب خلقت. رجوع به شلخف شود، احمق فربه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ حا)
شلحاء. تیغ تیز. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به شلحاء و شلحا شود
لغت نامه دهخدا
شهرکی است (به ماوراءالنهر) که اندر وی مسلمانان و ترکانند و جای بازرگانان است. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(زَ حَ فَ)
به چوب دستی زدن کسی را، خراشیدن و برکندن پوست عصا را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شرحت
تصویر شرحت
پاره پاره گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلح
تصویر شلح
برا شدن، جمع شلحاء، تیغ های تیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحت
تصویر لحت
لخت کردن همه چیز را گرفتن، زدن با دستواره لت، یکرو راستگو: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلحف
تصویر شلحف
کج و کوله گول و فربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلحم
تصویر شلحم
پارسی تازی گشته شلغم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلخت
تصویر شلخت
لگدی که با پشت پا به نشیمن کسی زنند تیپا
فرهنگ لغت هوشیار
نهری که از رود هراز آمل منعشب شود
فرهنگ گویش مازندرانی
ترکه، شاخه ی نازک و بلند
فرهنگ گویش مازندرانی