جدول جو
جدول جو

معنی شقشقیه - جستجوی لغت در جدول جو

شقشقیه
(شِ شِ قی یَ)
مؤنث شقشقی. رجوع به شقشقی شود.
- الخطبه الشقشقیه، خطبۀ منسوب به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام، سمیت لقوله لابن عباس لما قال له لو اطردت مقالتک من حیث افضیت یا بنی عباس هیهات تلک شقشقه هدرت ثم قرّت . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خطبۀ علوی است منسوب به علی (ع). (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شقیقه
تصویر شقیقه
گیجگاه، کنار پیشانی، در طب قدیم درد نصف سر، خواهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شقشقه
تصویر شقشقه
بانگ کردن شتر، بانگ کردن پرنده
فرهنگ فارسی عمید
چیزی مانند ریه که شتر هنگام هیجان و مستی و بانگ کردن از دهان خود خارج می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاشیه
تصویر شاشیه
کلاه زیر عمامه، کلاه سرخ رنگ منگوله دار که در مصر و بعضی کشورهای دیگر بر سر می گذارند و گاه دستار کوچکی روی آن می بندند، فینه
فرهنگ فارسی عمید
(قَ قَ شَ)
آوازگوشت هنگامی که روی آتش کباب میشود. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(قِ قَ / قِ)
قسمی در بی پاشنه که بر روی چارچوب نیفتد بلکه چون ببندند با چهارچوب پیوندد
لغت نامه دهخدا
(اِ بَ)
رنگ کردن غورۀ خرما. یقال: شقه النخل تشقیها، ای شقحها. رنگ گرفتن غورۀ خرما. یقال: شقه النخل تشقیها، ای شقحها. (منتهی الارب). رنگ گرفتن غورۀ خرمابن. (ناظم الاطباء). و رجوع به تشقیح شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پوست از مار و جز آن بازکردن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). پوست انداختن مار. (ناظم الاطباء) ، پوست کندن از چوب و خراطی کردن آنرا. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، از حاجت برگردانیدن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بازداشتن کسی را از حاجت وی. (ناظم الاطباء). قشا عن حاجته، ای رده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
کلاه زیر عمامه. (دیوان البسۀ مولانا نظام قاری). به لغت اهالی مراکش دستار کوچک. ج، شواشی، موسلین. (دیوان البسۀ مولانا نظام قاری)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
ابراء و خوب ساختن. (اقرب الموارد) : قشقشه من الجدری و الجرب، ابراءه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قِ قِ رَ / رِ)
قشقرق. رجوع به قشقرق شود
لغت نامه دهخدا
(شَ قی یَ)
مؤنث شوقی، قوه ای که محرک انسان شود. باعثه. (فرهنگ فارسی معین) ، آن جزء از مکتوب که در آن عرض اشتیاق می نمایند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شِ شِ قَ)
شقشقه. (ناظم الاطباء). ریه مانندی که شتر به وقت مستی از دهان برآرد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به شقشقه شود
لغت نامه دهخدا
(عِ قی یَ)
مؤنث عشقی. (فرهنگ فارسی معین). ج، عشقیات. رجوع به عشقی و عشقیات شود
لغت نامه دهخدا
(شَ قی یَ)
شرقی. هرچیز که آفتاب آن را صبح رسد. ضد غربی. قوله تعالی: لا شرقیه و لا غربیه. (قرآن 35/24) ، ای لاتطلع علیها الشمس وقت شروقها فقط او وقت غروبها فقطلکنها شرقیه غربیه، ای یضیئها الشمس بالغداه و العشی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آنکه او را آفتاب صبح رسد. ضد غربیه. (آنندراج). رجوع به شرقی شود.
- شجره شرقیه غربیه،درختی که صبح و عصر آفتاب بدان بتابد. (از اقرب الموارد).
، سوی آفتاب برآمدن. (مهذب الاسماء). رجوع به شرق شود
لغت نامه دهخدا
(قی یَ / یِ)
دینارهای مضروب قیصر روم بدان جهت که نامش (نام قیصر) قوق بوده. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دنانیر قوقیه از سکه های قیصر است بدان جهت که او را قوق مینامیدند. (از اقرب الموارد). و در حدیث عبدالرحمان بن ابی بکر آمده است:هنگامی که خواستند با یزید در ایام زندگانی معاویه بیعت کنند: جئتم بها هرقلیه و قوقیه، یعنی بیعت با پسران ملوک سنت پادشاهان روم و عجم است. (النقود العربیه ص 124، 162). و از درهم ها که در آغاز انتشار اسلام رواج داشت قوقیه بود. مصحف فوقیه قیصر فوقایا (فوق). (النقود ص 24). منسوب به امپراتور فوکاس امپراتور بیزانس (602- 610 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(شِ یَ)
گویا در زمان ساسانیان از این کلمه، ارادۀ خمس و پنج یک می شده است. (یادداشت مؤلف) : فقال له (لابی صالح السجستانی) کیف تصنع بدهویه و ششویه ؟ قال اکتب عشراً و نصف عشر. قال فکیف تصنع بوید (؟) قال اکتب و ایضاً. قال والوید النیف و الزیاده تزاد. فقال له قطع اﷲ اصلک من الدنیا کما قطعت اصل الفارسیه. (ابن الندیم ص 338)
لغت نامه دهخدا
(حَ قی قی یَ)
تأنیث حقیقی. مقابل مجازیه: قضیۀ شرطیۀ منفصلۀ حقیقیه. رجوع به قضیه شود
لغت نامه دهخدا
(شِ شِ قی ی)
خطاب شقشقی، خطاب بلند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شِ شِ قَ)
شقشقه. شش مانندی که شتر در وقت بانگ و مستی از دهان بیرون آرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). ج، شقاشق. علکه. قراقره. قرقاره. لهات شتر. لفج. ذات الشام. دبه. لفجن. (یادداشت مؤلف). آنچه شتر از گلو برآرد مانند سلی. (السامی فی الاسامی) : هدیر، هدر، تهدیر، بانگ کردن شتر بی شقشقه. (منتهی الارب).
، فصیح و شریف. گویند: فلان شقشقه قومه، ای شریفهم و فصیحهم. (از اقرب الموارد). و یقال للفصیح: هدر شقشقته. (اقرب الموارد) ، مجازاً، زبان. ج، شقاشق. (یادداشت مؤلف).
- ذوشقشقه، خطیب. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). سخت زبان آور و بلندآواز. (یادداشت مؤلف).
، بانگ شتر نر و گنجشک در گشنی. (یادداشت مؤلف). بانگ بنجشگ. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(تَ وَقْ قُ)
بانگ کردن شتر نر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی) (از غیاث) (از اقرب الموارد) ، آواز کردن گنجشک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ازمهذب الاسماء) (المصادر زوزنی) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شی شَ وَیْهْ)
نفیس بن عبدالجبار بن شیشویه. محدث است. (منتهی الارب). محدث در اصطلاح اسلامی به فردی گفته می شود که با استفاده از علم حدیث، روایات پیامبر اسلام (ص) را جمع آوری و بررسی کرده و پس از تحلیل دقیق اسناد و متن ها، روایات صحیح را به دیگران منتقل می کند. در حقیقت، این فرد به عنوان یک نگهبان علمی، سنت نبوی را به دقت ثبت و حفظ کرده است تا از تحریف و تغییر آن جلوگیری شود.
لغت نامه دهخدا
(شَ یَ)
سقوویه. شهری است در اسپانیا دارای 15000 تن سکنه. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از طقطقیه
تصویر طقطقیه
شله مرکه (گویش گیلکی) از مرغان پا دراز مردابی
فرهنگ لغت هوشیار
مونث حقیقی. یا قضیه حقیقیه. قضیه ایست که موضوع حکم و مصادیق آن اعم از مصادیق متقرر و متحق در عین باشد یعنی اعم از آنکه متحقق الوجود باشد یا متقدر الوجود. یا قضیه حقیقیه منفصله. قضیه ایست که حکم بتنافی در آن صدقا و کذبا باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشقشه
تصویر قشقشه
جلزولز آوای گوشت برآتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشقره
تصویر قشقره
ترکی داد و فریاد نادرست نویسی کشکرک از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقیقه
تصویر شقیقه
درد نصف سر، گیجگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوقیه
تصویر شوقیه
انگیزنده مونث شوقی، قوه ای که محرک انسان شد باعثه
فرهنگ لغت هوشیار
بانگ کردن شتر. چیزی مانند ریه که شتر در هنگام هیجان از دهان خود خارج کند، جمع شقاشق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشقیه
تصویر عشقیه
مونث عشقی جمع عشقیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقیقه
تصویر شقیقه
((شَ قَ یا قِ))
خواهر، گیج گاه، کنار پیشانی، جمع شقائق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شقشقه
تصویر شقشقه
((شِ شِ قِ یا قَ))
چیزی مانند ریه که شتر هنگام هیجان از دهان خود خارج می کند، جمع شقاشق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شقشقه
تصویر شقشقه
((شَ شَ قَ یا ق ِ))
بانگ کردن شتر
فرهنگ فارسی معین