جدول جو
جدول جو

معنی شقشقی - جستجوی لغت در جدول جو

شقشقی(شِ شِ قی ی)
خطاب شقشقی، خطاب بلند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

چیزی مانند ریه که شتر هنگام هیجان و مستی و بانگ کردن از دهان خود خارج می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شقشقه
تصویر شقشقه
بانگ کردن شتر، بانگ کردن پرنده
فرهنگ فارسی عمید
(شِ شِ قی یَ)
مؤنث شقشقی. رجوع به شقشقی شود.
- الخطبه الشقشقیه، خطبۀ منسوب به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام، سمیت لقوله لابن عباس لما قال له لو اطردت مقالتک من حیث افضیت یا بنی عباس هیهات تلک شقشقه هدرت ثم قرّت . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خطبۀ علوی است منسوب به علی (ع). (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
منسوب است به شقیق که انتساب اجدادی است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
ابوالحسن علی بن حسن بن شقیق عبدی شقیقی. از یاران ابن المبارک و راوی کتب وی و هم چنین از محدثان بود و از ابن عیینه و ابوبکر بن عیاش و جز آن دو روایت کرد و احمد بن حنبل و ابن معین و جز آنان از او روایت دارند. وی بسال 215 هجری قمری در مرو درگذشت. (از لباب الانساب). محدثان در فرهنگ اسلامی به عنوان حافظان میراث نبوی شناخته می شوند. آن ها با تلاش خستگی ناپذیر، هزاران حدیث را به صورت شفاهی یا مکتوب گردآوری و ثبت کردند. یکی از افتخارات تمدن اسلامی، وجود محدثانی است که در بررسی اسناد و راویان، به دقتی علمی دست یافتند که در هیچ تمدن دیگری یافت نمی شود. به واسطه محدثان، تاریخ شفاهی اسلام تبدیل به مجموعه ای دقیق و قابل اتکا شد.
ابوالحواری نریغ شقیقی مولی عبدالله بن شقیق. از انس بن مالک روایت دارد و منهال بن بحر قشیری از او روایت کرده است. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام طایفه ای از اکراد آذربایجان که بسبب مهاجرت با ترکان شاهسون مذهب شیعه را پذیرفته اند. (از تاریخ کرد ص 123)
لغت نامه دهخدا
(شِ شِ قَ)
شقشقه. شش مانندی که شتر در وقت بانگ و مستی از دهان بیرون آرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). ج، شقاشق. علکه. قراقره. قرقاره. لهات شتر. لفج. ذات الشام. دبه. لفجن. (یادداشت مؤلف). آنچه شتر از گلو برآرد مانند سلی. (السامی فی الاسامی) : هدیر، هدر، تهدیر، بانگ کردن شتر بی شقشقه. (منتهی الارب).
، فصیح و شریف. گویند: فلان شقشقه قومه، ای شریفهم و فصیحهم. (از اقرب الموارد). و یقال للفصیح: هدر شقشقته. (اقرب الموارد) ، مجازاً، زبان. ج، شقاشق. (یادداشت مؤلف).
- ذوشقشقه، خطیب. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). سخت زبان آور و بلندآواز. (یادداشت مؤلف).
، بانگ شتر نر و گنجشک در گشنی. (یادداشت مؤلف). بانگ بنجشگ. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(تَ وَقْ قُ)
بانگ کردن شتر نر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی) (از غیاث) (از اقرب الموارد) ، آواز کردن گنجشک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ازمهذب الاسماء) (المصادر زوزنی) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شِ شِ)
کمربند. (دهار). ولی در متون دیگر دیده نشد
لغت نامه دهخدا
بانگ کردن شتر. چیزی مانند ریه که شتر در هنگام هیجان از دهان خود خارج کند، جمع شقاشق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقشقه
تصویر شقشقه
((شَ شَ قَ یا ق ِ))
بانگ کردن شتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شقشقه
تصویر شقشقه
((شِ شِ قِ یا قَ))
چیزی مانند ریه که شتر هنگام هیجان از دهان خود خارج می کند، جمع شقاشق
فرهنگ فارسی معین