جدول جو
جدول جو

معنی شقشقه - جستجوی لغت در جدول جو

شقشقه
بانگ کردن شتر، بانگ کردن پرنده
تصویری از شقشقه
تصویر شقشقه
فرهنگ فارسی عمید
شقشقه
چیزی مانند ریه که شتر هنگام هیجان و مستی و بانگ کردن از دهان خود خارج می کند
فرهنگ فارسی عمید
شقشقه
(تَ وَقْ قُ)
بانگ کردن شتر نر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی) (از غیاث) (از اقرب الموارد) ، آواز کردن گنجشک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ازمهذب الاسماء) (المصادر زوزنی) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
شقشقه
(شِ شِ قَ)
شقشقه. شش مانندی که شتر در وقت بانگ و مستی از دهان بیرون آرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). ج، شقاشق. علکه. قراقره. قرقاره. لهات شتر. لفج. ذات الشام. دبه. لفجن. (یادداشت مؤلف). آنچه شتر از گلو برآرد مانند سلی. (السامی فی الاسامی) : هدیر، هدر، تهدیر، بانگ کردن شتر بی شقشقه. (منتهی الارب).
، فصیح و شریف. گویند: فلان شقشقه قومه، ای شریفهم و فصیحهم. (از اقرب الموارد). و یقال للفصیح: هدر شقشقته. (اقرب الموارد) ، مجازاً، زبان. ج، شقاشق. (یادداشت مؤلف).
- ذوشقشقه، خطیب. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). سخت زبان آور و بلندآواز. (یادداشت مؤلف).
، بانگ شتر نر و گنجشک در گشنی. (یادداشت مؤلف). بانگ بنجشگ. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
شقشقه
بانگ کردن شتر. چیزی مانند ریه که شتر در هنگام هیجان از دهان خود خارج کند، جمع شقاشق
فرهنگ لغت هوشیار
شقشقه
((شِ شِ قِ یا قَ))
چیزی مانند ریه که شتر هنگام هیجان از دهان خود خارج می کند، جمع شقاشق
تصویری از شقشقه
تصویر شقشقه
فرهنگ فارسی معین
شقشقه
((شَ شَ قَ یا ق ِ))
بانگ کردن شتر
تصویری از شقشقه
تصویر شقشقه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شقیقه
تصویر شقیقه
گیجگاه، کنار پیشانی، در طب قدیم درد نصف سر، خواهر
فرهنگ فارسی عمید
(شِ شِ)
کمربند. (دهار). ولی در متون دیگر دیده نشد
لغت نامه دهخدا
(قَ قَ / قِ)
تیرگی نشان پیشانی اسب و فارسیان به معنی نشانی که کفار بر پیشانی کنند از زعفران و صندل و غیره استعمال نمایند. (آنندراج) :
مگر حل کردۀ خورشید شد سیمافروز او
که آن خوش قشقه کافر شعله در چین جبین دارد.
ارادت خان واضح (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شِ شِ قی ی)
خطاب شقشقی، خطاب بلند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شِ شِ قی یَ)
مؤنث شقشقی. رجوع به شقشقی شود.
- الخطبه الشقشقیه، خطبۀ منسوب به حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام، سمیت لقوله لابن عباس لما قال له لو اطردت مقالتک من حیث افضیت یا بنی عباس هیهات تلک شقشقه هدرت ثم قرّت . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خطبۀ علوی است منسوب به علی (ع). (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شُ قَ)
نام مرغی است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ قَ)
نام جدۀ نعمان بن منذر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب).
- بنوالشقیقه، اخوان نعمان بن منذر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ قَ)
شقیقه. شکاف میان دو کوه که گیاه رویاند یا زمین نیکو رویانندۀ گیاه میان دو پشتۀ ریگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). گشادۀمیان دو ریگ. ج، شقایق. (مهذب الاسماء) ، شکاف و رخنه. ج، شقائق. (ناظم الاطباء) ، خواهر. (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). خواهر مادری. (ناظم الاطباء). اخت. خواهر. خواهر تنی. خواهرامی و ابی. ج، شقایق. (یادداشت مؤلف) :
اما الخمر فهی شقیقه الروح و صدیقه النفس.
ابونواس.
، باران فراخ بزرگ قطره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، برقی که از افق خیزد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، دردنیم سر و نیم روی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سردردی که یک پارۀ سر را فراگیرد. صداعی باشد که در یکی از دو شق رأس در درزی که کشیده است در طول تا آخر سر واقع میشود و عام و شامل همه نیست. درد نیم سر. (غیاث) (یادداشت مؤلف). درد نیمه سر. (دهار). نزد پزشکان نوعی از سردرد است که بر یکی از دو جانب سر عارض شود. و گاه باشد که شقیقه گویند و از آن معنی عمومیت اراده کنند و آن هنگامی است که دردتمامی سر را فراگیرد. (از کشاف اصطلاحات الفنون) :
بادا سرت به مطرقۀ هجو سوزنی
تا جایگاه درد شقیقه ست مشققه.
سوزنی.
و رجوع به شقیقه شود، نام گیاهی. (ناظم الاطباء) ، مرغی است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ قی قَ / قِ)
شقیقه. آن جزء از کنار سر که میان گوش و پیشانی است. (ناظم الاطباء). جبین. (بحر الجواهر). جای نرم که میان گوش و پیشانیست. (آنندراج) (غیاث). در تداول عوام فارسی زبانان، صدغ. گیجگاه. (یادداشت مؤلف). همه استخوان صدغ را نیز شقیقه یا استخوان شقیقه نامند. گیجگاه. (فرهنگ فارسی معین) :
چون ز کار وزیرش آمد یاد
دست از اندیشه بر شقیقه نهاد.
نظامی.
، قسمت فوقانی خارجی صدف و استخوان صدغ که صاف و محدب است و عضلۀ گیجگاهی به آن می چسبد، و در عقب آن شیاری است که محل عبور شریان گیجگاهی عمقی خلفی است. گیجگاه. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شُ قَ قَ)
مصغر شقیقه. (ناظم الاطباء). رجوع به شقیقه شود، مرغی کوچکتر از شقیقه. (ناظم الاطباء). مصغر شقیقه که به معنی مرغی است. (منتهی الارب). رجوع به شقیقه شود
لغت نامه دهخدا
(شِ شِ قَ)
شقشقه. (ناظم الاطباء). ریه مانندی که شتر به وقت مستی از دهان برآرد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به شقشقه شود
لغت نامه دهخدا
(قِ قَ / قِ)
قسمی در بی پاشنه که بر روی چارچوب نیفتد بلکه چون ببندند با چهارچوب پیوندد
لغت نامه دهخدا
تصویری از شقیقه
تصویر شقیقه
درد نصف سر، گیجگاه
فرهنگ لغت هوشیار
نشانه برپیشانی تیرگی نشان پیشانی اسب، نشانی که کافران بر پیشانی کنند از زعفران و صندل و غیره: مگر حل کرده خورشید شد سیما فروز او که آن خوش قشقه کافر شعله در چین جبین دارد، (ارادتخان واضح)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقیقه
تصویر شقیقه
((شَ قَ یا قِ))
خواهر، گیج گاه، کنار پیشانی، جمع شقائق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قشقه
تصویر قشقه
((قَ قِ یا قَ))
تیرگی نشان پیشانی اسب، در فارسی، نشانی که کافران بر پیشانی کنند از زعفران و صندل و غیره
فرهنگ فارسی معین
بناگوش، شقاق، صدغ، گیجگاه، نیم سر، خواهر
فرهنگ واژه مترادف متضاد