جدول جو
جدول جو

معنی شفعوی - جستجوی لغت در جدول جو

شفعوی
(شَ عَ وی ی)
شافعی، منسوب به شافعی. پیرو مذهب امام شافعی. (یادداشت مؤلف) : و شافعی لم ار من تعرض لجواز شفعوی قیاساً علی موسوی و ان کان بعض الفقهاء استعمله و هو حسن الملبس. (سیوطی). وجه دوم آن است که گفت: ’الذین آمنوا’ وعده مؤمنان را میدهد... و شفعوی خود را سنی گوید و شیعه خود را مؤمن خواند. (کتاب النقض ص 288). قلعه ای ساخته بودند و راهها بر مسلمانان حنفی و شفعوی و شاعی بگرفته. (کتاب النقض). همه فضلاء و عقلاءاز پادشاه و رعیت و... و شفعوی و شاعی بدانند که سخن اولش به آخرش نمی ماند. (کتاب النقض ص 386). انصاف این است که هر مسلمان حنفی و شفعوی به انصاف و استقصاءدر این مجموعه که این خواجه انتقالی کرده است نظر کند... (کتاب النقض ص 443)... همه شفعویان و حنفیان و شیعه این سنت را متابعت کرده اند. (کتاب النقض ص 406).
معزول گشته ای ز پی اعتزال را
از مذهب حنیفی و از رای شفعوی.
سوزنی.
و رجوع به شافعی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شفوی
تصویر شفوی
مربوط به لب، لبی مثلاً حروف شفوی
فرهنگ فارسی عمید
(شِ فَ)
شهری به شمال شرقی جزیره صقلیه. (رحلۀ ابن جبیر ص 284)
لغت نامه دهخدا
(شَ فَ وی ی)
لبی. از لب. لبی و منسوب به لب. (ناظم الاطباء). منسوب به شفه که به معنی لب است، چون شفت در اصل شفه بوده، ها را در حالت نسبت به واو بدل کرده شفوی گویند چنانکه منسوب به شهر غزنه را غزنوی گویند، و در صراح و منتخب نوشته که شفوی درست نباشد چنانکه مشهور شده و صحیح شفهی است و حروف شفهی ’با و فا و میم’ است. (از غیاث) (آنندراج).
- حروف شفوی، حروفی که در تلفظ آنها لبها بهم بخورد یا کار کند مانند: ب، پ، م، ف، و. (یادداشت مؤلف)
شفهی. منسوب به شفه یعنی لبی. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به شفه و شفهی و شفوی ّ و شفویّه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شفوی
تصویر شفوی
لبی
فرهنگ لغت هوشیار