درخواست عفو یا کمک از کسی برای دیگری، خواهشگری، پایمردی، در تشیع، اعتقادی مبنی بر اینکه معصومین می توانند به اذن خداوند فرد را از وارد شدن به دوزخ نجات داده و او را مشمول غفران و رحمت الهی کنند
درخواست عفو یا کمک از کسی برای دیگری، خواهشگری، پایمردی، در تشیع، اعتقادی مبنی بر اینکه معصومین می توانند به اذن خداوند فرد را از وارد شدن به دوزخ نجات داده و او را مشمول غفران و رحمت الهی کنند
کسی که گناهکار را بیامرزاند. (آنندراج). خواهشگر. میانجی. درخواهنده: بعد از آن در زیر دار آور مرا تا بخواهد یک شفاعتگر مرا. مولوی. پیمبر کسی را شفاعتگر است که در جادۀ شرع پیغمبر است. (بوستان). کنی مصطفی را شفاعتگرم دهی ساغر از ساقی کوثرم. ملا عبداﷲ هاتفی (از آنندراج). شفاعتگر میکشان مصطفاست که ته جرعه اش بهرۀ انبیاست. میرزا محمد صادق (از آنندراج)
کسی که گناهکار را بیامرزاند. (آنندراج). خواهشگر. میانجی. درخواهنده: بعد از آن در زیر دار آور مرا تا بخواهد یک شفاعتگر مرا. مولوی. پیمبر کسی را شفاعتگر است که در جادۀ شرع پیغمبر است. (بوستان). کنی مصطفی را شفاعتگرم دهی ساغر از ساقی کوثرم. ملا عبداﷲ هاتفی (از آنندراج). شفاعتگر میکشان مصطفاست که ته جرعه اش بهرۀ انبیاست. میرزا محمد صادق (از آنندراج)
خواهش گری و پایمردی. (از ناظم الاطباء) (صراح اللغه). خواستاری. ذرع. خواهشگری.خواهشگری کردن. پایمردی. (یادداشت مؤلف). خواهش. (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی)، توسطو میانجیگری و پادرمیانی، درخواست و استدعای عفو و بخشش. (ناظم الاطباء). میانگی در پیش شاهی یا بزرگی تا بر گناه کار بخشاید. (یادداشت مؤلف) .فارسیان به معنی آمرزش خواستن گنهکار را با لفظ کردن و بردن استعمال نمایند. (آنندراج) : گفت (بوسهل) نخواهم رفت تا آنگاه که خداوند بخسبد که نباید رقعتی نویسد به سلطان (مسعود) درباب حسنک به شفاعت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 282). تا خوارزمشاه در میان آمدی و به شفاعت سخن گفتی... چندین خون ریخته نشدی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 354). من به میان آیم و دل امیر خراسان به شفاعت و درخواست خوش گردانم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 202). امیر... جواب داد که شفاعت خواجه را درباب ایشان امضاء فرمودیم. (تاریخ بیهقی). گه رستخیز آب کوثر وراست لوا و شفاعت سراسر وراست. اسدی. پشتم قوی به فضل خدای است و طاعتش تا دررسم مگر به رسول و شفاعتش. ناصرخسرو. ولی آن مزد طاعت یا شفاعت چه منت از تو میبایدکشیدن. ناصرخسرو. اگر ز عارضۀ معصیت شکسته دلی ترا شفاعت احمد ضمان کند به شفا. خاقانی. فردا هم از شفاعت او کار آن سرای در حضرت کریم تعالی برآورم. خاقانی. در چند مجلس به غیبت و حضور مشافهه و مراسله در این باب سخن راند تا شفاعت او به موقع قبول افتاد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 107). به شفاعت حضرت سلطان توسل ساخت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 343). یکی از وزرا پای تخت ملک بوسه داد و روی شفاعت بر زمین نهاد. (گلستان). فرمود تا سیاه را با کنیزک استوار ببندند و از بام جوسق به قعر خندق دراندازند، یکی از وزرا روی شفاعت بر زمین نهاد. (گلستان)، معاهده، التماس. (ناظم الاطباء). - شفاعت خواستن، التماس کردن. (آنندراج). استشفاع. استماحه.میح. (منتهی الارب) : استشفاع، شفاعت کردن خواستن. (تاج المصادر بیهقی). - شفاعت کن، شفاعت کننده. شفیع. شافع: درستی ده هر دلی کاو شکست شفاعت کن هر گناهی که هست. نظامی. و رجوع به شفاعت کننده شود. ، سفارش. (ناظم الاطباء)
خواهش گری و پایمردی. (از ناظم الاطباء) (صراح اللغه). خواستاری. ذرع. خواهشگری.خواهشگری کردن. پایمردی. (یادداشت مؤلف). خواهش. (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی)، توسطو میانجیگری و پادرمیانی، درخواست و استدعای عفو و بخشش. (ناظم الاطباء). میانگی در پیش شاهی یا بزرگی تا بر گناه کار بخشاید. (یادداشت مؤلف) .فارسیان به معنی آمرزش خواستن گنهکار را با لفظ کردن و بردن استعمال نمایند. (آنندراج) : گفت (بوسهل) نخواهم رفت تا آنگاه که خداوند بخسبد که نباید رقعتی نویسد به سلطان (مسعود) درباب حسنک به شفاعت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 282). تا خوارزمشاه در میان آمدی و به شفاعت سخن گفتی... چندین خون ریخته نشدی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 354). من به میان آیم و دل امیر خراسان به شفاعت و درخواست خوش گردانم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 202). امیر... جواب داد که شفاعت خواجه را درباب ایشان امضاء فرمودیم. (تاریخ بیهقی). گه رستخیز آب کوثر وراست لوا و شفاعت سراسر وراست. اسدی. پشتم قوی به فضل خدای است و طاعتش تا دررسم مگر به رسول و شفاعتش. ناصرخسرو. ولی آن مزد طاعت یا شفاعت چه منت از تو میبایدکشیدن. ناصرخسرو. اگر ز عارضۀ معصیت شکسته دلی ترا شفاعت احمد ضمان کند به شفا. خاقانی. فردا هم از شفاعت او کار آن سرای در حضرت کریم تعالی برآورم. خاقانی. در چند مجلس به غیبت و حضور مشافهه و مراسله در این باب سخن راند تا شفاعت او به موقع قبول افتاد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 107). به شفاعت حضرت سلطان توسل ساخت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 343). یکی از وزرا پای تخت ملک بوسه داد و روی شفاعت بر زمین نهاد. (گلستان). فرمود تا سیاه را با کنیزک استوار ببندند و از بام جوسق به قعر خندق دراندازند، یکی از وزرا روی شفاعت بر زمین نهاد. (گلستان)، معاهده، التماس. (ناظم الاطباء). - شفاعت خواستن، التماس کردن. (آنندراج). استشفاع. استماحه.مَیْح. (منتهی الارب) : استشفاع، شفاعت کردن خواستن. (تاج المصادر بیهقی). - شفاعت کن، شفاعت کننده. شفیع. شافع: درستی ده هر دلی کاو شکست شفاعت کن هر گناهی که هست. نظامی. و رجوع به شفاعت کننده شود. ، سفارش. (ناظم الاطباء)
خواهش گری. قوله تعالی: و لاتنفعها شفاعه (قرآن 123/2) ، ای ما لها شافع فتنفعها شفاعته. (از ناظم الاطباء). درخواست آمرزش گناه از کسی که جنایت و ستم درباره او انجام شده است. (از تعریفات جرجانی) (از اقرب الموارد). پرسش و خواهش فعل خیر و ترک ضرر از غیر برای خاطر آن بر سبیل تضرع و زاری. شفاعت بر پنج گونه است: اول، شفاعتی که ویژۀ پیغمبر اسلام است و آن آسوده داشتن امت مرحومه است از بیم روز قیامت و طول مدت وقوف امت در موقف و آن شفاعت عامه باشد. دوم، شفاعت آن حضرت در داخل کردن جمعی از امت است در بهشت بدون حساب. سوم، شفاعت درباره قومی که مستحق عذابند. چهارم، شفاعت درباره گناهکارانی که در دوزخ جای گرفته اند. پنجم، طلب افزونی وقت کسانی که در بهشت جای دارند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). بین علمای اسلام در مسئلۀ شفاعت و بیان حقیقت و ثبوت آن در کلام اسلام سخن بسیار و منشاء اختلاف آراء ظاهر بعضی آیات قرآن است یعنی ظاهر بعضی آیات در بادی نظر دلالت بر عدم ثبوت شفاعت دارد، مانند این آیه: و اتقوا یوماً لاتجزی نفس عن نفس شیئاً و لایقبل منها شفاعه و لایؤخذ منها عدل و لا هم ینصرون. (48/2) ، بترسی از روزی که کفایت نکند کس از کس شیئی و نپذیرد از او شفاعتی و هانگیرند از او فدیه و نه از ایشان را یاری کنند (تفسیر ابوالفتوح ج 1 ص 161) و نظائر آن. و گاهی ظاهر معنی دلالت بر ثبوت شفاعت دارد چنانکه در این آیات: ’یومئذ لاتنفع الشفاعه الا من اذن له الرحمن و رضی له قولاً’ (قرآن 109/20) ، این روز سود ندهد شفاعت مگر آنرا که اذن دهد مر آنرا خدا و پسندد او را گفتار را. (تفسیر ابوالفتوح ج 7ص 42). و آیه: ’من ذا الذی یشفع عنده الا باذنه’ (قرآن 255/2) ، کیست آن کس که شفاعت کند نزدیک او مگر بفرمان او. (تفسیر ابوالفتوح ج 2 ص 155). و آیه: ’و لاتنفعالشفاعه عنده الا لمن اذن له حتی اذا فزّع عن قلوبهم’ (قرآن 23/34) ، و سود ندهد شفاعت کسی نزد او مگر آنکه رخصت داده او را تا آنکه رفع فزع کند از دلهایشان. (تفسیر ابوالفتوح ج 8 ص 215). چنانکه ملاحظه میشود ظاهر ترجمه آیۀ اول نفی شفاعت است بطور مطلق و در سه آیۀ اخیر نفی شفاعت بدون رخصت پروردگار است. و به اصطلاح میان مفاد آیات مذکور تعارض عام و خاص یا مطلق و مقید است و در جای خود مقرر است که در چنین موارد طریق جمع میان ادله آن است که عام حمل بر موارد گردد که مصداق خاص نباشد یعنی خاص مخصص حکم عام گردد. خلاصه آنکه گفته شود شفاعت بدون اذن خداوند در شرع اسلام ثابت نیست ولی شفاعت با اذن پروردگار ثابت است. قطع نظر از تفسیری که بر ملاک قواعد اصول فقه گفته شدباید دانست که به موجب اخبار صحیح شفاعت با اذن پروردگار در اسلام ثابت است و علاوه بر این در بیشتر تفاسیر قرآن به هنگام تفسیر آیات یادشده و نظائر آنها این نکته قید گردیده است که مقصود از شفاعتی که در قرآن نفی شده، آن شفاعتی است که بت پرستان در حق بتهای معبود خویش قائل بودند و می گفتند: ’هؤلاء شفعاؤنا عند اﷲ’. ابوالفتوح رازی در تفسیر آیۀ ’و لاتنفع الشفاعه عنده’ آرد: آنگه حق تعالی در این آیه قطع طمع آنان کرد که گفتند ’هؤلاء شفعاؤنا عند اﷲ’، اینان شفیعان مایند به نزدیک خدای تعالی. گفت خدای تعالی، شفاعت سود ندارد از مشرکان به نزدیک خدای تعالی (الا لمن اذن له) ، الا آن کسی را که دستوری دهند در شفاعت کردن، پس مشفع آن باشد که بدستوری او شفاعت کند’. (تفسیر ابوالفتوح ج 8 ص 321). بنابراین شفاعتی که در اسلام نفی گردیده، آن شفاعت است که بت پرستان معتقد بودند. بت پرستان را اعتقاد بر این بود که آنان را نرسد که خدای تعالی را که آفرینندۀ جهان است عبادت کنند، و تنها بر آن لازمست، بتان را که مثال خدا هستند عبادت کنند و بتها عبادت آنان را بخدا برسانند و قبولی آنرا شفاعت کنند. این معنی فاسد و خلاف حکم عقل است، زیرا از دو حال بیرون نیست، یا آنکه خداوند خالق جهان عبادت آنان را میداند، و بنابراین واسطه در رساندن عبادت معنی ندارد، یا آنکه خداوند عالم به عبادت آنان نیست و بتها او را عالم میکنند که این مستلزم جهل خداوند و کسب علم از طریق جمادات است و این خلاف مقتضای عقل است و شرع. و هم در تمام مورد نفی شفاعت ناظر به این عقیده است. و اما شفاعت به معنایی که در اسلام ثابت است با عقل منافات ندارد زیرا شفاعت ثابت در اسلام بدین معنی است که: شفیع با اذن پروردگار از درگاه وی طلب خیر در حق کسی یا طلب دفع ضرر را از کسی بکند. و این نه مستلزم عبادت کردن چیزی است غیر از خداوند عالم و نه مستلزم جهل ذات باریتعالی. بنابر آنچه ذکر شد شفاعت هم به موجب آیات و اخبار در شرع ثابت است و هم به حکم عقل ثبوت مستلزم امری باطل نیست. و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون ذیل کلمه شفاعه و تفسیر ابوالفتوح ج 1 صص 161- 162 شود، ازدیاد و فزونی، قوله تعالی: من یشفع شفاعه حسنه (قرآن 85/4) ، ای من یزد عملاً الی عمل. (از ناظم الاطباء)
خواهش گری. قوله تعالی: و لاتنفعها شفاعه (قرآن 123/2) ، ای ما لها شافع فتنفعها شفاعته. (از ناظم الاطباء). درخواست آمرزش گناه از کسی که جنایت و ستم درباره او انجام شده است. (از تعریفات جرجانی) (از اقرب الموارد). پرسش و خواهش فعل خیر و ترک ضرر از غیر برای خاطر آن بر سبیل تضرع و زاری. شفاعت بر پنج گونه است: اول، شفاعتی که ویژۀ پیغمبر اسلام است و آن آسوده داشتن امت مرحومه است از بیم روز قیامت و طول مدت وقوف امت در موقف و آن شفاعت عامه باشد. دوم، شفاعت آن حضرت در داخل کردن جمعی از امت است در بهشت بدون حساب. سوم، شفاعت درباره قومی که مستحق عذابند. چهارم، شفاعت درباره گناهکارانی که در دوزخ جای گرفته اند. پنجم، طلب افزونی وقت کسانی که در بهشت جای دارند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). بین علمای اسلام در مسئلۀ شفاعت و بیان حقیقت و ثبوت آن در کلام اسلام سخن بسیار و منشاء اختلاف آراء ظاهر بعضی آیات قرآن است یعنی ظاهر بعضی آیات در بادی نظر دلالت بر عدم ثبوت شفاعت دارد، مانند این آیه: و اتقوا یوماً لاتجزی نفس عن نفس شیئاً و لایقبل منها شفاعه و لایؤخذ منها عدل و لا هم ینصرون. (48/2) ، بترسی از روزی که کفایت نکند کس از کس شیئی و نپذیرد از او شفاعتی و هانگیرند از او فدیه و نه از ایشان را یاری کنند (تفسیر ابوالفتوح ج 1 ص 161) و نظائر آن. و گاهی ظاهر معنی دلالت بر ثبوت شفاعت دارد چنانکه در این آیات: ’یومئذ لاتنفع الشفاعه الا من اذن له الرحمن و رضی له قولاً’ (قرآن 109/20) ، این روز سود ندهد شفاعت مگر آنرا که اذن دهد مر آنرا خدا و پسندد او را گفتار را. (تفسیر ابوالفتوح ج 7ص 42). و آیه: ’من ذا الذی یشفع عنده الا باذنه’ (قرآن 255/2) ، کیست آن کس که شفاعت کند نزدیک او مگر بفرمان او. (تفسیر ابوالفتوح ج 2 ص 155). و آیه: ’و لاتنفعالشفاعه عنده الا لمن اذن له حتی اذا فُزِّع َ عن قلوبهم’ (قرآن 23/34) ، و سود ندهد شفاعت کسی نزد او مگر آنکه رخصت داده او را تا آنکه رفع فزع کند از دلهایشان. (تفسیر ابوالفتوح ج 8 ص 215). چنانکه ملاحظه میشود ظاهر ترجمه آیۀ اول نفی شفاعت است بطور مطلق و در سه آیۀ اخیر نفی شفاعت بدون رخصت پروردگار است. و به اصطلاح میان مفاد آیات مذکور تعارض عام و خاص یا مطلق و مقید است و در جای خود مقرر است که در چنین موارد طریق جمع میان ادله آن است که عام حمل بر موارد گردد که مصداق خاص نباشد یعنی خاص مخصص حکم عام گردد. خلاصه آنکه گفته شود شفاعت بدون اذن خداوند در شرع اسلام ثابت نیست ولی شفاعت با اذن پروردگار ثابت است. قطع نظر از تفسیری که بر ملاک قواعد اصول فقه گفته شدباید دانست که به موجب اخبار صحیح شفاعت با اذن پروردگار در اسلام ثابت است و علاوه بر این در بیشتر تفاسیر قرآن به هنگام تفسیر آیات یادشده و نظائر آنها این نکته قید گردیده است که مقصود از شفاعتی که در قرآن نفی شده، آن شفاعتی است که بت پرستان در حق بتهای معبود خویش قائل بودند و می گفتند: ’هؤلاء شفعاؤنا عند اﷲ’. ابوالفتوح رازی در تفسیر آیۀ ’و لاتنفع الشفاعه عنده’ آرد: آنگه حق تعالی در این آیه قطع طمع آنان کرد که گفتند ’هؤلاء شفعاؤنا عند اﷲ’، اینان شفیعان مایند به نزدیک خدای تعالی. گفت خدای تعالی، شفاعت سود ندارد از مشرکان به نزدیک خدای تعالی (الا لمن اذن له) ، الا آن کسی را که دستوری دهند در شفاعت کردن، پس مشفع آن باشد که بدستوری او شفاعت کند’. (تفسیر ابوالفتوح ج 8 ص 321). بنابراین شفاعتی که در اسلام نفی گردیده، آن شفاعت است که بت پرستان معتقد بودند. بت پرستان را اعتقاد بر این بود که آنان را نرسد که خدای تعالی را که آفرینندۀ جهان است عبادت کنند، و تنها بر آن لازمست، بتان را که مثال خدا هستند عبادت کنند و بتها عبادت آنان را بخدا برسانند و قبولی آنرا شفاعت کنند. این معنی فاسد و خلاف حکم عقل است، زیرا از دو حال بیرون نیست، یا آنکه خداوند خالق جهان عبادت آنان را میداند، و بنابراین واسطه در رساندن عبادت معنی ندارد، یا آنکه خداوند عالم به عبادت آنان نیست و بتها او را عالم میکنند که این مستلزم جهل خداوند و کسب علم از طریق جمادات است و این خلاف مقتضای عقل است و شرع. و هم در تمام مورد نفی شفاعت ناظر به این عقیده است. و اما شفاعت به معنایی که در اسلام ثابت است با عقل منافات ندارد زیرا شفاعت ثابت در اسلام بدین معنی است که: شفیع با اذن پروردگار از درگاه وی طلب خیر در حق کسی یا طلب دفع ضرر را از کسی بکند. و این نه مستلزم عبادت کردن چیزی است غیر از خداوند عالم و نه مستلزم جهل ذات باریتعالی. بنابر آنچه ذکر شد شفاعت هم به موجب آیات و اخبار در شرع ثابت است و هم به حکم عقل ثبوت مستلزم امری باطل نیست. و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون ذیل کلمه شفاعه و تفسیر ابوالفتوح ج 1 صص 161- 162 شود، ازدیاد و فزونی، قوله تعالی: من یشفع شفاعه حسنه (قرآن 85/4) ، ای من یزد عملاً الی عمل. (از ناظم الاطباء)