جدول جو
جدول جو

معنی شفارج - جستجوی لغت در جدول جو

شفارج
(شُ رِ)
از پیشیارۀ فارسی. خوانچه و طبقی که تنقلات و گل در آن کرده در مجلس آرند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج). فیشفارج. بشارج. پیشبارۀ فارسی. (از المعرب جوالیقی ص 204 و ذیل آن) ، نوعی حلوا. (ناظم الاطباء). پیش یاره. حلوای بریده. (زمخشری). حلوا صابونی. (یادداشت مؤلف). پیشاره. (ناظم الاطباء). و رجوع به پیشیاره و پیشباره شود
لغت نامه دهخدا
شفارج
پارسی تازی گشته پیشباره از آرد و روغن و دوشاب پزند، خوانچه
تصویری از شفارج
تصویر شفارج
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سِ رَ)
مارچوبه. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(سَ رِ)
جمع واژۀ سفرجل. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شُ ری ی)
یربوع شفاری، موش دشتی که بر گوش موی دارد، موش دشتی ستبر و درازگوش بزرگ ناخن که زود گرفته نشود و یا درازپای فروهشته گوشت چربناک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). موشهایی که گوشهای بزرگ دارند. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
اندک شهوت گردیدن، نزدیک شدن شهوت کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، کم شدن و ناقص گردیدن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
شتر ماده ای که پس از زادن، دشمن و مکروه دارد گشن را، کمان دور زه. (منتهی الارب). کمانی که از وتر خود دور باشد، دورکننده اندوه. (اقرب الموارد). شادان
لغت نامه دهخدا
(شِ)
جمع واژۀ شفره. (دهار) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ شفره، بمعنی کار بزرگ و... (آنندراج). رجوع به شفره شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سفارج
تصویر سفارج
یونانی تازی گشته مارچوبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفار
تصویر شفار
کارد فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیشفارج
تصویر فیشفارج
پارسی تازی گشته پیشپاره پیشخورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فارج
تصویر فارج
((رِ))
دورکننده اندوه، گشاینده غم
فرهنگ فارسی معین