جدول جو
جدول جو

معنی شغوات - جستجوی لغت در جدول جو

شغوات
نخله بک صالح. وی دارای سمت عالی دولتی در مصر بود. او راست: تاریخ الخلفاء که آنرا به فرانسه نوشته و بعد به تازی برگردانده است (1013 میلادی). (از معجم المطبوعات مصر)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شهوات
تصویر شهوات
شهوت ها، چیزی را دوست داشتن و رغبت شدید به آن داشتن، جنبش نفس در طلب لذت و چیزهایی که دوست دارد، خواهش نفس ها، میلها و رغبت به درک لذت، میلها به جماع، جمع واژۀ شهوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوات
تصویر غوات
غاوی ها، گمراهان و نومیدها، جمع واژۀ غاوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوات
تصویر شوات
بوقلمون، پرنده ای از خانوادۀ ماکیان با پرهای سیاه رنگ و سر و گردن بی پر که قدرت پرواز ندارد
شوال، شوالک، سرخاب، پیروج، ابوقلمون، پیل مرغ، حربا
فرهنگ فارسی عمید
(دَ غَ)
جمع واژۀ دغوه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : رجل ذودغوات و ذودغیات، شخصی که بر یک خلق و یک سخن باقی نمی ماند. (از ذیل اقرب الموارد از لسان). و رجوع به دغوه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ کَ)
جمع واژۀ شکوه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به شکوه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ هََ)
جمع واژۀ شهوه. (ترجمان علامۀ جرجانی) (اقرب الموارد). رجوع به شهوه شود، میلها و آرزوها. (ناظم الاطباء) ، اشتیاق و رغبت و خواهش هوا. (ناظم الاطباء) : بلذت علم از لذات ملک و شهوات دنیا قناعت نمود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 424). هرکه ترک شهوات ازبهر قبول خلق داده است از شهوت حلال بشهوت حرام افتاده است. (گلستان). رجوع به شهوت و شهوه شود.
- شهوات نفسانی، میل و خواهش نفس و حرص و اشتیاق آن و طمع و اشتهای آن. (ناظم الاطباء).
- شهوات نفسانیه، شهوات نفسانی. (ناظم الاطباء). رجوع به شهوات نفسانی شود.
، حرص. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ بَ)
جمع واژۀ شبا و شباه. (از منتهی الارب). رجوع به شباه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ ذَ)
جمع واژۀ شذاه در تمام معانی آن. (از ذیل اقرب الموارد). رجوع شود به شذاه
لغت نامه دهخدا
(شَ فَ)
جمع واژۀ شفه. (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). جمع واژۀ شفه، به معنی لب. (آنندراج). و رجوع به شفه شود
لغت نامه دهخدا
(غُ)
غواه. جمع واژۀ غاوی. (اقرب الموارد). گمراهان و نادانان و تباهکاران. رجوع به غواه شود: بداند که مرارت آن کأس و حرارت آن بأس کافۀکفار را عام است، واو چون دیگر غوات ولات هند در آن مشارک و مساهم. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 354)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شُ)
شواد. شوار. شوال. شوالک. (حاشیۀ برهان چ معین). پرنده ای است از جنس مرغابی و آن را سرخاب گویند وبعضی گفته اند مرغی است به سرخی مایل و هر زمان به رنگی و لونی برآید و به عربی بوقلمون و ابوبراقش خوانند. (برهان). سرخاب از برهان و جهانگیری و در تحفهالسعادت و سروری بمعنی چرز است که به عربی حباری گویند و بعضی گویند که فیل مرغ. (غیاث اللغات). سرخاب. (مؤید الفضلاء). کروان. حباری ̍. (منتهی الارب) (نصاب). شواد. مرغی است که هزار چرز گویند و به تازی حباری خوانند. و بعضی گفته اند بوقلمون که هر زمانی برنگی درآید و نماید و ماکیان فرنگی گویند و اول اصح است. (جهانگیری) (از آنندراج) (از انجمن آرا). جانوری است پرنده مانند مرغابی که هم در آب و هم در خشکی زندگانی کند. (فهرست مخزن الادویه) : جنبار، جنبر، چوزۀ شوات. حباجر، حبارج، حبجر، شوات نر. خرب، شوات نر. عثمان، چوزۀ شوات. عنز، شوات ماده. نهار، شوات نر، و مادۀ آن را لیل خوانند. (منتهی الارب). و رجوع به شواد و دیگر مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شغواء
تصویر شغواء
آله (عقاب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهوات
تصویر شهوات
میلها و خواهشها و آرزوها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوات
تصویر غوات
گمراهان نادانان و تباه کاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهوات
تصویر شهوات
((شَ هَ))
جمع شهوت
فرهنگ فارسی معین