گرهی باشد که در زیر بغل مردم بهم رسد و دیر پخته شود و آنرا عروسک نیز گویند. (برهان) (از غیاث) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (انجمن آرا) (از جهانگیری). گرهی که زیر بغل بهم رسد و بمرور پخته شود و چرک کند. (رشیدی). آماسی که در زیر بغل پیدا شود و چرک کند. (سروری). پشک یا دمل زیر بغل. (فرهنگ نظام) ، بر طلب چیزی داشتن کسی را، آماس کردن ریش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بیاماسیدن جراحت و ریم دار شدن آن. (تاج المصادر بیهقی) ، بتأمل نگریستن بسوی چیزی و انتظار کردن آنرا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نظر کردن بچیزی و چشم داشتن. (آنندراج) ، سخت باریدن باران. (منتهی الارب) (آنندراج). نیک باران باریدن و پر شدن آب رودخانه. (تاج المصادر بیهقی) ، تجاوز کردن از حد. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). از حد درگذشتن. (ترجمان علامه جرجانی ص 27) ، عدول کردن از حق. (منتهی الارب). تعهد کردن و عدول کردن از حق. (ناظم الاطباء). از حق برگشتن. (آنندراج). طلب بناحق. (یادداشت مؤلف). تجاوز از حق ودست درازی کردن. (از اقرب الموارد) ، دروغ گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، زنا کردن. بغاء، بغیه، بغیه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). و رجوع به همین مصادر شود
گرهی باشد که در زیر بغل مردم بهم رسد و دیر پخته شود و آنرا عروسک نیز گویند. (برهان) (از غیاث) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (انجمن آرا) (از جهانگیری). گرهی که زیر بغل بهم رسد و بمرور پخته شود و چرک کند. (رشیدی). آماسی که در زیر بغل پیدا شود و چرک کند. (سروری). پشک یا دمل زیر بغل. (فرهنگ نظام) ، بر طلب چیزی داشتن کسی را، آماس کردن ریش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بیاماسیدن جراحت و ریم دار شدن آن. (تاج المصادر بیهقی) ، بتأمل نگریستن بسوی چیزی و انتظار کردن آنرا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نظر کردن بچیزی و چشم داشتن. (آنندراج) ، سخت باریدن باران. (منتهی الارب) (آنندراج). نیک باران باریدن و پر شدن آب رودخانه. (تاج المصادر بیهقی) ، تجاوز کردن از حد. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). از حد درگذشتن. (ترجمان علامه جرجانی ص 27) ، عدول کردن از حق. (منتهی الارب). تعهد کردن و عدول کردن از حق. (ناظم الاطباء). از حق برگشتن. (آنندراج). طلب بناحق. (یادداشت مؤلف). تجاوز از حق ودست درازی کردن. (از اقرب الموارد) ، دروغ گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، زنا کردن. بُغاء، بُغْیَه، بِغْیَه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). و رجوع به همین مصادر شود