جدول جو
جدول جو

معنی شغرنه - جستجوی لغت در جدول جو

شغرنه
(تَ وَضْ ضُ)
پای پیچیده افکندن حریف را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به شغربه و شغزبه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نِ)
دزیره. سیاح فرانسوی. وی بسال 1828 میلادی در فلوریو (از ایالت رن) تولد و بسال 1915م. وفات یافت. وی تمدن باستانی مکزیک را مورد مطالعه قرار داد
لغت نامه دهخدا
(سُ غَ نَ / نِ / سَغُ نَ / نِ)
سغر است که خارپشت بزرگ تیر انداز باشد. (برهان) (آنندراج). رجوع به سغر و اسغر و سغرنه شود. (برهان قاطع چ معین). و سکر و سکرنه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ وَضْ ضُ)
به معنی و وزن شغزبه است و آن در کشتی است. (از اقرب الموارد). و رجوع به شغربه و شغزبه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ وَضْ ضُ)
پای خود را بر پای حریف پیچیده بر زمین افکندن او را، چنانکه در بند کشتی گیری معمول است. (ناظم الاطباء) (از نشوءاللغه ص 19). پای در پس پای افکندن. (از مهذب الاسماء). مصدر شغربیه. (از منتهی الارب). شغزبه. و رجوع به شغزبه و شغربیه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
خود را به بچگی زدن. (دزی ص 833) ، مانند بچه بازی کردن. (دزی ص 833) ، کودک بوجود آوردن. (دزی ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(شُ نَ)
پشتواره از طعام و جز آن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، شاخ تر و تازه. ج، شغن. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به شغنوب شود
لغت نامه دهخدا
واحد اندازه گیری به اندازه ی یک پا بیل، خاک گل آلود که برای.، شیهه ی اسب
فرهنگ گویش مازندرانی
غرش جانوران
فرهنگ گویش مازندرانی