جدول جو
جدول جو

معنی شعیبیه - جستجوی لغت در جدول جو

شعیبیه(شُ عَ بی یَ)
منسوب به شعیب
لغت نامه دهخدا
شعیبیه(شُ عَ بی یَ)
دهی از دهستان شاه ولی بخش مرکزی شهرستان شوشتر. جمعیت آن 200 تن. آب آن از رود خانه دز تأمین میشود. محصول عمده آن غلات. راه اتومبیل رو دارد. این آبادی راخماس هم می گویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
شعیبیه(شُ عَ بی یَ)
فرقه ای از خوارج عجارده است از یاران شعیب بن محمدو آنان جز در امر قدر در سایر بدعتها با فرقۀ میمونیه موافقت دارند. (از کشاف اصطلاحات الفنون) (از اقرب الموارد). اصحاب شعیب بن محمد هستند و جز در قدر با فرقۀ میمونیه موافقند. (از تعریفات جرجانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شعوبیه
تصویر شعوبیه
در دورۀ بنی امیه، گروهی از مسلمانان، به ویژه ایرانیان که قائل به برتری عجم بر عرب بوده و عرب را تحقیر می کردند
فرهنگ فارسی عمید
(شَ دی یَ)
یکی از نقاط اهواز - بصره. (ابن اثیر ج 7 ص 125 در شرح جنگهای صاحب زنج)
لغت نامه دهخدا
(کُ کُ بی یَ)
قسمی از شانه. (منتهی الارب) (از لسان العرب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(سَ دی یَ)
دهی از دهستان حسین آباد بخش شوش شهرستان دزفول. کنار راه آهن اهواز به تهران. دارای 500 تن سکنه و آب آن از رودخانه کرخه است. محصول آن غلات، برنج و کنجد است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(شَ طی یَ)
نام قبیله ای از تازیان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عُ شَ شیَ)
مصغر عشی ّ. (منتهی الارب). شام کوتاه. ج، عشیشیات. (از ناظم الاطباء). مصغر عشیّه است و جمعش عشیشیات شود. (از اقرب الموارد). رجوع به عشی و عشیه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ یِ)
دهی از دهستان نهر هاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز. دارای 20 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(شَ عَ بی یَ)
جایگاهی است در جزیره، وقعه ای دراین مکان وقوع یافته است. (یادداشت به خط دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(شَ فی یَ / یِ)
دهی از دهستان مهتاب رستاق بخش صیدآباد شهرستان دامغان. سکنۀ آن 210 تن. آب آن از قنات تأمین می شود. محصول آنجا غلات و حبوب و پنبه و پسته و انگور و صیفی است. راه آن فرعی است. صنایع دستی زنان کرباس بافی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(زَبی بی یَ)
مؤنث زبیبی. نسبت است به زبیب انگور. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شَ عی یَ)
از غلات حلولیه، اصحاب ابومحمد حسن شریعی از اصحاب امام دهم و یازدهم. (از خاندان نوبختی ص 235 و 258). رجوع به مآخذ مندرج در متن بالا و نیز مدخل شریعی شود
لغت نامه دهخدا
(شُ رَ حی یَ)
نام مسأله ای از عول پیش فقهای عامه. (یادداشت مؤلف). و آن چنان است که بازماندگان میت دو خواهر پدری و مادری و دوخواهر مادری و مادر شوهر او باشند در این مسأله چهار سهم کسر می آید و لهذا اصل فریضه به ده سهم عول می شود و ترکه نزد اهل سنت به شرح زیر میان آنان تقسیم می گ-ردد: 110 به م-ادر 210 به خواهران مادری به تساوی 310 به زوج 410 به خواهران پدری و مادری به تساوی می رسد و این مسأله را ام الفروخ و شریحیه نیز گفته اند چون زمانی که شریح، قاضی در کوفه می بود (84-81) زنی فوت شد و بازماندگانش کسانی بودند که در صورت مسألۀ فوق یاد گردید و چون به شریح مراجعه کردند او به استناد قضاء خلیفۀ ثانی به شرح بالا در میان آنان حکم نمود ولی شوهر به حکم شریح سخت اعتراض کرد و ازوی به فقهای دیگر شکوه می نمود و شریح او را بنام توهین به قاضی بازخواست کرد و تازیانه اش زد و به قضاوت خلیفۀ ثانی برای تبرئۀ خود استناد جست. (از عول وتعصیب تألیف نجات صص 313-314). رجوع به شریح شود
لغت نامه دهخدا
(شُ عی یَ)
شعاعی. منسوب به شعاع. (از ناظم الاطباء). رجوع به شعاع و شعاعی شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
جمع واژۀ شعبان. ماه پس از رجب. (یادداشت مؤلف). جمع واژۀ شعبان، ماه هشتم از ماههای عربی. (از اقرب الموارد). رجوع به شعبان شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
جمع واژۀ شعبذه. (یادداشت مؤلف). رجوع به شعبذه و شعبده شود
لغت نامه دهخدا
(زَبی بی یَ)
محله ای است به بغداد، از آن محله است ابوبکر زبیبی. (منتهی الارب). محله ای است به بغداد. (شرح قاموس) (از تاج العروس) (ناظم الاطباء). محله ای است در بغداد که آنرا تل الزبیبیه خوانند. (ازمعجم البلدان). رجوع به زبیبی (... عبدالله بن ابی طالب) شود
لغت نامه دهخدا
(ثَ لَ بی یَ)
یکی از منازل راه مکه است که سابق قریه ای بود و اکنون خرابه است و مشهور. (مراصد الاطلاع). این موضع به سه منزلی کوفه بین شقوق و خزیمیه است. (معجم البلدان) :
گرمگاهی کافتاب استاده در قلب اسد
سنگ و ریک ثعلبیه بید و ریحان دیده اند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(لِ بی یَ)
صالبیه. ناعمه. (یادداشت مؤلف). گیاه تشنک مریم گلی. بهمن. بهمن احمر. بهمن سرخ. مریمیه. بهمنان. قویسه. ناعمه. (فرهنگ فرانسه به فارسی نفیسی). برهان در ذیل بهمن گوید: گیاهی و رستنی بود که در ماه بهمن و زمستان گل کند و بیخ آن سرخ و سفید میباشد و آن را بهمنین میگویند و بعضی گویند گلی است که در زمستان هم میباشد و دارویی است که بدن را فربه کند و باد را دفع سازد و قوت باه دهد. بنقل از بحر الجواهر نویسد: در طب این گیاه معروف است و آن بیخی است سپیدرنگ یا سرخ رنگ مثل زردک و نام این گیاه در پهلوی: وهمان است. (برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
(شُ عَ ثی یَ)
آبیست. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شُ بی یَ)
شعوبیه. گروه شعوبی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فرقه ای از مسلمانان که به تحقیر شأن عرب و اهانت بر آنان ایستادند و منشاء این فرقه موالیان و بعضی ابناء امأاند. گویند آنگاه که معاویه زیاد بن ابیه را به پدر خود ابوسفیان پیوست، زیاد دانست که عرب چون از حقیقت امر آگاهند به این استلحاق گردن ننهند، از این رو کتابی در مثالب عرب کرد و هرگونه نقص و عیب و عار بدیشان منسوب داشت. و هم گویند که هشام بن عبدالملک به نضربن شمیل و خالد بن سلمۀ مخزومی امر فرمود تا کتابی در مثالب و مناقب عرب تصنیف کردند و در این کتاب ذکری از قریش نبود و سپس هیثم بن عدی که از ادعیاء یعنی در نسب متهم بود در مثالب اهل شرف از عرب کتابی کرد و هم ابوعبیده معمر بن المثنی که پدر او از یهود بود و مردم با سعۀ علم و احاطۀ فضل وی او را به یهودی بودن پدرش نکوهش می کردند کتابی در مثالب عرب نوشت و پس از آن علان بن الحسن الشعوبی الوراق که منسوب به زندقه بود کتابی به امر طاهر بن الحسین در مثالب عرب نگاشت و در آن کتاب از مثالب بنی هاشم و سپس بطنهای قریش آغاز کرد، بعد از آن به دیگر قبایل عرب پرداخت و هر رذیله و قباحتی را به عرب نسبت کرد و طاهر بن الحسین او را سی هزار درهم صلت داد و پس از آن ابن غرسیه رساله ای بلیغ در تفضیل عجم بر عرب نوشت، لکن این کتب از میان بشده است وتنها پاره هایی از بعض آن در کتب ادب و تاریخ برجایست. (یادداشت مؤلف). دین اسلام دین برادری و برابری است، و امتیاز هر کس در این دین مبین بر مبنای تقوی وفضیلت اوست چنانکه در آیۀ شریفۀ ’انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکم’ (قرآن 13/49). آمده است. عرب در صدر اسلام مبشر این اصل بودولی بعداً بخصوص در دورۀ بنی امیه سیاست عربی محض در میان آمد و همه مناصب و مشاغل تا پایان آن دوره به عرب اختصاص داشت و به اقوام دیگر کمال تحقیر و اهانت می شد. این تحقیر و اهانت بر ملل تابع مخصوصاً ایرانیان که تمدن درخشانتری داشتند گران می آمد و از این رو برای مقابله با عرب سه راه زیر را پیش گرفتند:
1- قیام سیاسی، مانند قیام ابومسلم که بالنتیجه به تشکیل دولتهای مستقل ایرانی منتهی شد.
2- قیام علیه آیین اسلام و تعمد در تخریب آن که در حقیقت نوعی مقاومت منفی بر ضد حکومت اسلامی بود و در عصر بنی عباس با شدت عجیب ادامه یافت و با مقاومت سخت خلفا مواجه گردید.
3- قیام اجتماعی و ادبی که بوسیلۀ دسته ای به نام شعوبیه صورت گرفت. ظهور این دسته از عهد اموی است و اینان در آغاز کار عبارت بودند از گروهی که بر غرور و خودپسندی عربان و تحقیر سایر اقوام به دیدۀ انتقاد می نگریستند و می گفتند که اسلام با چنین فکری مخالف است و تفاخر بین احزاب و قبایل را ممنوع کرده و به حکم آیۀ فوق برتری را از راه تقوی دانسته است و چون این دسته به آیۀ شریفۀ مذکور استدلال و استناد می کردند آنان را شعوبیه خواندند. شعوبیه نخست (در دورۀ بنی امیه) در مقابل مفاخرت عرب بر نژاد خویش دم از تساوی می زدند ولی بعداً تفضیل عجم بر اعراب را عنوان کردند.
اصطلاح شعوبیه: این اصطلاح از عهد بنی عباس مشهور گشت و در عهد بنی امیه با وجود ظهورآنان نام شعوبیه بدیشان اطلاق نمی گشت. در عهد بنی عباس ایرانیان بواسطۀ کسب قدرت در دستگاه خلافت فرصت خوبی برای نشر افکار و عقاید خود یافتند و به تألیف کتابها و انشاد اشعار در تفضیل عجم بر عرب پرداختند وبرخی از بزرگان ایرانی آنان را در این راه تشویق میکردند، چنانکه طاهر بن حسین به علان شعوبی بخاطر نوشتن کتابی در مثالب عرب صلتی بزرگ بخشید. شعوبیه از اوایل قرن دوم تا چهارم هجری بشدت مشغول تبلیغ افکار و عقاید خود بودند و شعرای بزرگ ایرانی در ترویج شعوبیه شعرها ساختند چون خریمی و متوکلی و بشار بن برد، چنانکه متوکلی در قصیده ای که یعقوب لیث برای خلیفه فرستاد چنین گفت:
انا ابن الاکارم من نسل جم
و حائز ارث ملوک العجم...
فقل لبنی هاشم اجمعین
هلموا الی الخلع قبل الندم...
فعودوا الی ارضکم بالحجاز
لأکل الضباب و رعی الغنم.
از جملۀ مؤلفین شعوبی ابوعثمان سعید بن حمید بختکان و هیثم بن عدی و سهل بن هارون دشت میشانی و علان شعوبی و ابوعبیده و بسیاری دیگر از میهن پرستان ایرانی که هر یک در مثالب عرب و تفضیل عجم بر عرب کتابها نوشتند. این کتابها بمرور بر اثر تغییر روش فکری ایرانیان و نفوذ شدید اسلام و علل دیگر از میان رفت ولی اثر بزرگ آن یعنی قیام برای کسب استقلال ازدست رفته بر جای ماند. (از تاریخ ادبیات در ایران تألیف صفا صص 23- 26). و رجوع به شعوبی و الموشح ص 141 و عقدالفرید فهرست ج 3 و البیان و التبیین فهرست ج 1 و 2 و 3 و فرهنگ فارسی معین شود
لغت نامه دهخدا
(شُ عَ بَ)
قریه ای است در ساحل بحر از طریق یمن، و نیز گویند جایگاهی است در بطن الرمه. (از معجم البلدان). وادیی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ زَ بی یَ)
بند کشتی گیری شغزب. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از نشوءاللغه ص 19). شغربیه. و رجوع به شغزب و شغزبه و شغربیه شود
لغت نامه دهخدا
(ثَ لَ بی یَ)
رفتار اسب که برفتار سگ ماند
لغت نامه دهخدا
(اُ صَ یَ)
اطفال کوچک. (ناظم الاطباء). ودر اقرب الموارد آمده است: در شعر اصیبیه آمده است که تصغیر اصبیه است. رجوع به صبیه و اصبیه شود
لغت نامه دهخدا
پیرون ابومحمدحسن شریعی بودندازپیروان حسن عسکری علیه السلام ونخستین کسی بودکه خودرا (باب) یادرخواند (خاندان نوبختی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شغربیه
تصویر شغربیه
پشت پا زبانزدی در کشتی گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعیدیه
تصویر سعیدیه
چادر یمنی، نام روستایی در مسر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکیبیده
تصویر شکیبیده
صبر کرده آرام گرفته
فرهنگ لغت هوشیار
پیروان نعیم بن یمان که پس از پیامبر اسلام (ص) علی (ع) را برترین و داناترین مردم می دانستند و عثمان بن عفان و دشمنان علی (ع) را بیدین می نامیدند
فرهنگ لغت هوشیار
آزادگان ایرانیان بر اثر وسعت کشور و تسلط بر همه اقوام و ملل از حیث عظمت و قدرت بمنزلتی بودند که خود را آزادگان و دیگران را بندگان می خواندند وقتی که دولتشان بدست عربان سپری گشت کار برایشان سخت گشت و درد و اندوه آنان دو چندان که میبایست گردید. از این رو بار ها سر بر آوردند (از ابن خزم در دو قرن سکوت)
فرهنگ لغت هوشیار
هنبازیان علی علیه السلام را در پیامبری هنباز محمدصلی الله علیه وآله می دانستند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکیبید
تصویر شکیبید
صبرکرد
فرهنگ واژه فارسی سره