جدول جو
جدول جو

معنی شعوذی - جستجوی لغت در جدول جو

شعوذی
(شَعْ وَذی ی)
برید چاپار و پست. (ناظم الاطباء). رسول امراء بر برید. (آنندراج). شعوذه. پیک. نامه بر. این واژه در بادیه مستعمل نیست. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شعوبی
تصویر شعوبی
پیرو شعوبیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شعوذه
تصویر شعوذه
شعبذه، نیرنگ، تردستی، حقه بازی، شعبده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ شَعْ وِ)
افسونگری. سامری: بدان درجه که ابلیس با کمال مشعوذی و استادی در معمی مکر زنان سررشتۀ کیاست گم کند. (سندبادنامه ص 100)
لغت نامه دهخدا
(شَعْ وَ ذَ / ذِ)
شعوذه. شعوده و شعبده و چابکی دست و تردستی. (ناظم الاطباء). سبکی و چالاکی دست. شعبده و افسون که بدان در نظر چیزی بر غیر اصل خود نماید. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سبک دستی. (دهار) : اگر به ذات خویش مقاومت نتواند کرد... به زرق و شعوذه دست به کار کند. (کلیله و دمنه). از این... شعوذه روزی پشیمان شوی. (کلیله و دمنه).
آن می و جام بین بهم گویی دست شعوذه
کرده ز سیم ده دهی صرۀ زرّ شش سری.
خاقانی.
در جمله به تزویر و شعوذه و نیرنج فقیر، همگی زن در ضبطآورد. (سندبادنامه ص 191). ملک نوح عشوۀ او بخرید وبه زرق و شعوذۀ او مغرور شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 136). و رجوع به شعبده شود
لغت نامه دهخدا
(شُ بی ی)
کسی که تازیان را حقیر شمارد و آنان را بر ایرانیان و سایر مردمان ترجیح ندهد و فضیلتی برای عرب قائل نباشد. (ناظم الاطباء). آنکه عرب را از عجم تفضیل ننهد، و آن گروه را شعوبیه گویند. (از منتهی الارب). آنکه عرب را برعجم و سایر ملل ترجیح ننهد. مسلمی غیرعرب که بر تفوق عرب بر ملل دیگر قائل نیست. مسلم که متعصب است درباره عجم. ج، شعوبیه. (یادداشت مؤلف). کسی که شأن عرب را فروشمرد و ایشان را شعوبیه گویند، و در صحاح آمده که شعوبیه فرقه ای باشند که عرب را بر عجم تفضیل ننهند. (از اقرب الموارد). و رجوع به شعوبیه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دهی است به یمن. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
منسوب به عوذبن سودبن حجر بن عمران بن عمرو مزیقیأبن عامر ماءالسماء، که بطنی از ازد بود و بسیاری بدان منسوبند. (از اللباب فی تهذیب الانساب) ، منسوب به عوذبن غالب بن قطیعه بن عبس بن بغیض. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
همام بن یحیی بن دینار ازدی عوذی محلمی (از موالی آنان) ، مکنی به ابوعبداﷲ. محدث و ازاهالی بصره بود، و نسبت او به عوذبن سودبن حجر است. وی به سال 164 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی از میزان الاعتدال ج 3 ص 258 و تهذیب التهذیب ج 11 ص 67). علم حدیث و به ویژه دقت های محدثان در بررسی احادیث، یکی از پایه های اصلی شکل گیری فقه اسلامی است. محدثان با گردآوری و بررسی دقیق احادیث پیامبر اسلام، به فقیهان کمک کردند تا بر اساس روایات صحیح، فتوا صادر کنند. این نقش برجسته محدثان در تاریخ اسلام، به حفظ صحت و اصالت منابع دینی کمک شایانی کرد.
لغت نامه دهخدا
(شَعْ وَ)
ابن خلیده. محدث است، شعوذبن مالک. از رهط نعمان بن منذر است، شعوذبن عبدالرحمان. محدث است. (منتهی الارب). محدّث در اصطلاح علم حدیث، به شخصی گفته می شود که احادیث پیامبر اسلام (ص) را روایت، حفظ، بررسی و نقل می کند. این فرد معمولاً با دقت فراوان، سلسله اسناد را بررسی می کند تا از صحت روایت اطمینان حاصل شود. محدثان نقش بسیار مهمی در ثبت و حفظ سنت نبوی ایفا کرده اند و بدون تلاش های آنان، منابع اصلی دین اسلام دچار تحریف می شد.
لغت نامه دهخدا
چالاک دستی تردستی پوسانه تردستی کردن حقه بازی نمودن، نیرنگ زدن، حقه بازی تردستی، نیرنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعوبی
تصویر شعوبی
آن که قوم عرب را حقیر شمارد پیرو شعوبیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعوبی
تصویر شعوبی
کسی که عرب را پست شمارد
فرهنگ فارسی معین