- شعوبیه
- آزادگان ایرانیان بر اثر وسعت کشور و تسلط بر همه اقوام و ملل از حیث عظمت و قدرت بمنزلتی بودند که خود را آزادگان و دیگران را بندگان می خواندند وقتی که دولتشان بدست عربان سپری گشت کار برایشان سخت گشت و درد و اندوه آنان دو چندان که میبایست گردید. از این رو بار ها سر بر آوردند (از ابن خزم در دو قرن سکوت)
معنی شعوبیه - جستجوی لغت در جدول جو
- شعوبیه
- در دورۀ بنی امیه، گروهی از مسلمانان، به ویژه ایرانیان که قائل به برتری عجم بر عرب بوده و عرب را تحقیر می کردند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آن که قوم عرب را حقیر شمارد پیرو شعوبیه
کسی که عرب را پست شمارد
پیرو شعوبیه
خدایی پروردگاری
پشت پا زبانزدی در کشتی گرفتن
لاتینی تازی گشته کاسنه کاسنی تلخ انگوپا (گویش گیلکی)
تند باد
نیرنگ
آماده کردن
مونث شاوی و شاخه خشک
مویرگ، رشته فرنگی، پرده دوخبافت دوخ باف مونث شعری قوه شعریه
تردستی کردن حقه بازی نمودن، نیرنگ زدن، حقه بازی تردستی، نیرنگ
از شعبذه تازی: چشم بندی دوالبازی تردستی تردستی کردن حقه بازی نمودن، نیرنگ زدن، حقه بازی تردستی، نیرنگ
بند زنی چینی بند زنی
ساز دهنی
چالاک دستی تردستی پوسانه تردستی کردن حقه بازی نمودن، نیرنگ زدن، حقه بازی تردستی، نیرنگ
تکه گوشت برای کباب، اندک از هر چیز بسیار، کار آسان، کبابی کباب پز
انگیزنده مونث شوقی، قوه ای که محرک انسان شد باعثه
مونث شهوی: گایخواه ورنی مونث شهوی قوه شهویه
نیرنگ، تردستی، حقه بازی، شعبده
شعبذه، نیرنگ، تردستی، حقه بازی، شعبده
چوبی، ویژگی چیزی که از چوب ساخته شود
ساختن و آراستن، آماده کردن، بسیج کردن سپاه
زن زیبا، رشته کار
مونث عربی تازیکی مونث عربی. مونث عربی
تیز زبانی
نام طبقه سوم از هفت طبقه چشم است، قسمت قدامی پرده عضلانی عروقی است که عموداً در عقب قرنیه و در جلو عدسی قرار دارد
گروهی از خرد گرایان (معتزله) که از ابوالقاسم بن محمد کعبی پیروی میکرده اند
((عِ نَ یِّ))
فرهنگ فارسی معین
پرده ای است در چشم شبیه دیافراگم در دوربین عکاسی که میزان ورود نور به چشم را تنظیم می کند. رنگ عنبیه در افراد متفاوت است
شبیه مو، مویین
بافت رنگی در چشم مهره داران که مردمک در قسمت مرکزی آن قرار دارد