- شطف
- شاه ماهی
معنی شطف - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تراشه پاره چوب
مهربانی
بازگشت
آبرو، بزرگ منشی، پیره ها، نزدیک به
ربودن
پرزه چپانه دارویی است که در چشم استعمال شود، دارویی جامد و مخروطی که آن را در مقعد گذارند تا موجب اجابت شکم گردد، جمع شیافات
نصف هر شیئی، جز، پاره
مقلوب شحط دور افتادن از راستی گمراهی ژاژ خایی ژاژ درایی کلمه ای که بدان بزغاله یکساله را رانند و زجر کنند، بیان امور و رموز و عباراتی که وصف حال و شدت وجد را کند. ظاهرا از آن بوی خودپسندی و ادعا و خلاف شرع استشمام شود
بریدن، شکافتن به درازا، ستردن، زدایش زدودن داد نامه از سوی داور به بهانه نا سازگاری با دات (قانون)، خوش اندام، تازه تر
سایه ازدور همدیس سیاهی، کجی رخساره، تاریکی تکه تکه بریدن
شیفته کردن دوستی کسی دل کسیرا، شادمانی، شیفتگی، خوشدلی
ریسمان دراز، با ریسمان بستن رسن دراز ریسمان طویل، جمع اشطان
گاییدن
پارسی تازی گشته شتل زبانزد منگیا
بیشروی، بیداد ستمگری، فزونخواهی تجاوز کردن از حد و مرتبه خود دور شدن از حد و مرتبه خویش دور شدن از حق واندازه، جور کردن ستم کردن، دوری کردن از حق، ستم ظلم، زیادن
دلیر بی پروا زیرکی دانش
بزرگ و بلند قدر و عالی مرتبه گردیدن، بزرگوار شدن، بلندی، آبرو
سفال ریزه سفال
اندک از هر چیزی، ترا پدیدی تنکی نازکی
گوشواره
ماله کشاورزی
سلمه، گیاهی بیابانی و خودرو دارای ساقۀ کوتاه و برگ های بیضی شکل مانند اسفناج که در پختن بورانی و آش به کار می رود، سرمک، سرمج، سرمق، اسفناج رومی،
نوعی درخت کوهی که دارای چوب سخت است
نوعی درخت کوهی که دارای چوب سخت است
بازگشتن و مایل شدن به سوی چیزی، سخنی را به سخن ماقبل ربط دادن با حرف عطف، در دستور زبان علوم ادبی حرفی که با آن کلمه یا جمله ای را به کلمه یا جملۀ دیگر ربط دهند مانند حرف «و»، باعطوفت، مهربانی
در علم عروض اسقاط سبب خفیف از آخر رکن چنان که از مفاعلتن مفاعل باقی بماند و نقل به فعولن شود، چیدن میوه
خوش دل شدن، خوشحال شدن، خوش دلی، شادمانی
پاره ای از چیزی، جزء، پاره، نیمه، نیمۀ چیزی
تجاوز کردن از حد و اندازه، از اندازه گذشتن در هر چیزی، دور شدن از حق، جور و ستم بسیار
شرفه ها، کنگره های قصر، کنگره های دیوار، جمع واژۀ شرفه
در شرف چیزی بودن: کنایه از در آستانۀ چیزی بودن، نزدیک بودن به چیزی
در شرف چیزی بودن: کنایه از در آستانۀ چیزی بودن، نزدیک بودن به چیزی
نرمی، مهربانی، نیکویی، ظرافت، زیبایی، عفو و بخشش، بذل کردن، بخشیدن چیزی
بزرگوار شدن، بلندقدر شدن، بلندمرتبه شدن، علو، مجد، بزرگواری، بلندی قدر و مرتبه، بلندی حسب و نسب، آبرو، در علم نجوم مقابل هبوط، محلی در منطقه البروج که سیاره در آن تاثیری قوی دارد
شیاف، هر داروی جامد و مخروطی شکل که برای معالجه در مقعد داخل می کنند، شافه، فرزجه
میل کردن، مهربانی نمودن به کسی، بازگشتن
فراخی زیست، درازی پلک، افزونی ابرو