- شزن
- کناره سوی زی
معنی شزن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اندوه
گازی است که دارای بوی تند وزننده که هنگام رعد وبرق تشکیل می گردد (3O)
دلاور، شجاع
بزرگی
آهنگ، سنگینی
پشته آبگیر، سبک سنگین کردن، رخت افکندن
اندوه، غم، غمگینی
ذخیره کردن مال
کار و حال، خوی طبیعی، امر بزرگ و مهم، سپاوه داب، فراخور فربر، پایگاه کار حال، امر بزرگ امر مهم جمع شئون (شوء ون)، جمع الجمع شئونات. در شئامت. در حق درباره
پارسی تازی گشته ششن (معلوم کردن عیار طلا و نقره) شش سری
صدف، که گوش ماهی باشد
نزدیک گردیدن، پرگوشتی درکودک
بارکردن بارگیری، پرکردن، دوراندن کینه ورزی
اندوه، حزن
سپری کردن، گذشتن
خراش خلش
پراکندن، ژولیدن برگ خشک
ریسمان دراز، با ریسمان بستن رسن دراز ریسمان طویل، جمع اشطان
بافتن
راهب بودایی یا برهمایی، بت پرست
کم کردن، اندک، هموار کردن زمین را پس از شخم
نگریستن به کنج چشم، زیرک، چشمداشت، رخنخواه رخن در پهلوی برابراست با ارث تازی و رخنخواه کسی است که چشم به رخن یکی از نزدیکان یا خویشان دوخته است. تیز بین تیز نگر
بفال نیک برداشتن و به میمنت دانستن چیزها باشد مثل پرواز مرغان و حرکات و سکنات آدمیان و وحوش
چین و شکن و تا، چین اندام و جامه
زشتی، عیب
درخت گلی شبیه یاسمین
میزان سنگینی چیزی، کنایه از ارزش و اعتبار، در علوم ادبی آهنگ و تناسب کلام، در موسیقی ریتم
شگون، فال نیک، تفال خیر، میمنت و خجستگی
کار، حال، ارزش، اهمیت، قدر، مرتبه، شوکت
گیاهی که بیشتر در نواحی شمالی ایران می روید، بلندیش تا یک متر می رسد، برگ هایش بزرگ و مرکب از ۷ تا ۱۱ برگچه، گل هایش سفید یا گلی رنگ، میوه اش سیاه رنگ، میوه و پوست و ریشۀ آن خاصیت مسهل دارد، از میوۀ آن مادۀ ملونی به رنگ بنفش استخراج می شود، پلم، پلخوم، پلاخون، خمان صغیر، بلسان صغیر
مرتاض در میان بوداییان، راهب بودایی، بت پرست، برای مثال بت پرستی گرفته ایم همه / این جهان چون بت است و ما شمنیم (رودکی - ۵۲۶) ، به عاشقی چو من ایزد نیافرید شمن / به دلبری چو تو گیتی نپرورید صنم (امیرمعزی - ۴۱۱)
گازی سمّی، آبی رنگ و موجود در طبقات فوقانی جو، با بوی تند که هنگام رعد و برق یا در اطراف ماشین های برق تولید می شود و برای تصفیۀ آب و از بین بردن میکروب ها به کار می رود
انجام یافتن، گشتن، گردیدن، رفتن، گذشتن، روان گشتن
شکستن، پسوند متصل به واژه به معنای شکننده مثلاً صف شکن، لشکرشکن، چین و چروک و تای پارچه، پیچ و خم زلف، شکنج
شکن در شکن: پیچ در پیچ، پر پیچ و تاب
شکن در شکن: پیچ در پیچ، پر پیچ و تاب