جدول جو
جدول جو

معنی شریفات - جستجوی لغت در جدول جو

شریفات
(شُ رَ)
قبیله ای از اعراب برّ نجدند که در نواحی بندر هندیان در کنار رود خانه زیدون در زمستان و تابستان در چادرهای سیاه زندگانی کنند و در خانه گلین نشستن را عار دانند و حکومت بندر هندیان و مضافات آن را تصاحب نموده اند و معیشت آنها از زراعت دیمی و گله داری است و زبان آنها عربی است. (از فارسنامۀ ناصری ص 331)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پریفام
تصویر پریفام
(دخترانه)
زیبا چون پری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دریافت
تصویر دریافت
دریافتن، گرفتن، گرفتن پول یا چیز دیگر از کسی، پی بردن به امری یا مطلبی، ادراک، فهم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرفات
تصویر شرفات
کنگره ها، کنایه از شاخه های بالایی درخت، شرفه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرعیات
تصویر شرعیات
علوم و اموری که مربوط به شرع و احکام آن باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرهفات
تصویر مرهفات
شمشیرهای تیز، اسبان لاغرمیان
فرهنگ فارسی عمید
(شَ / شُ رَ)
جمع واژۀ شرفه، به معنی کنگرۀ قصر. (یادداشت مؤلف) (ازاقرب الموارد) ، در عبارت زیر مجازاً به معنی شاخه های بالائی درخت است: چون شرفات درخت از ثمار خالی دید عجب داشت که چندین انجیر که خورده است. (سندبادنامه ص 165). این شهر سوری داشت که نسور بر موازات شرفات او نرسیدی. (ترجمه تاریخ یمینی ص 257). بر غرفات خلد برین و شرفات اعلی علیین آشیان ساخت. (جامعالتواریخ رشیدی). رجوع به شرفه شود
لغت نامه دهخدا
(شُ رَ)
جمع واژۀ شرفه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شُ رُ)
شرفات الفرس، گردن اسب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، جای برنشستن ردیف در پشت اسب. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شُ عَ)
تصغیر شعفه. (اقرب الموارد). گیسوهای خرد.
- امثال:
ما علی رأسه الا شعیفات، یعنی نیست بر سراو مگر موی چند از گیسو، درباره مفلس بی چیز گویند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). موی چند از گیسو. (آنندراج). و رجوع به شعفه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
آرایش و زینتی که جهت پذیرائی میهمان محترم در خانه دهند و آنچه از مأکول و مشروب برای وی حاضر نمایند. (ناظم الاطباء). تکلفی که میزبان جهت خوشگذرانی میهمان کند
لغت نامه دهخدا
جمع شرفه، کنگره ها هر یک از مثلثها یا مربعهایی که نزدیک به هم در بالای قصر یا دیوار گرد قلعه و شهر بنا کنند کنگره، جمع شرفات
فرهنگ لغت هوشیار
بار آیین ها جمع تشریف. تشریفها، مراسم پذیرایی آبرومندانه، لوازم پذیرایی آبرومندانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرعیات
تصویر شرعیات
جمع شرعیه، دینکرد جمع شرعیه علوم و احکام شرعی
فرهنگ لغت هوشیار
سرافراز شده و صاحب قدر و مرتبه گشتن و مشرف، کسی که به شرف و افتخاری نایل آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعریات
تصویر شعریات
جوجه های کرکس
فرهنگ لغت هوشیار
جمع شرطیه، سامه داران جمع شرطیه، قضایایی هستند که حکم در آن ها معلق به حصول اموری دیگر باشد مقابل حملیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شریفین
تصویر شریفین
تثنیه شریف پاک ووالا تثنیه شریف حرمین شریفین
فرهنگ لغت هوشیار
جمع شائعه، سرت ها (اخبارراست و دروغ) مونث شایع خبری که شیوع یافته (راست یا دروغ)، جمع شایعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلیفات
تصویر تلیفات
جمع تکلیف. یا تکلیفات دیوانی. مصادرات دیوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکیفات
تصویر تکیفات
جمع تکیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعریفات
تصویر تعریفات
توصیفات و بیانات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصریفات
تصویر تصریفات
جمع تصریف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشریحات
تصویر تشریحات
جمع تشریح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحریفات
تصویر تحریفات
جمع تحریف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرافات
تصویر خرافات
حکایتهای شب، سخنان پریشان و نامربوط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرافات
تصویر زرافات
جمع زرافه، گروه های مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشریات
تصویر اشریات
نیشداران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشریفاتی
تصویر تشریفاتی
درباری آیینی مربوط بتشریفات، معتقد و پابند به تشریفات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریافت
تصویر دریافت
وجد، وجدان، درک، ترمیم، مرمت، تلافی، گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشریفات
تصویر تشریفات
((تَ))
آداب و رسوم خاص در پذیرایی های مهم و رسمی. جمع تشریف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشریفات
تصویر تشریفات
آیین ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دریافت
تصویر دریافت
وصول، احساس، درک، اخذ، ادراک
فرهنگ واژه فارسی سره
آداب، اتیکت، تجمل، تکلف، فرمالیته، مراسم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ظاهرسازی، بی محتوا، تجملی، تکلف آمیز، مناسب تشریفات، هوادار تشریفات، پای بند تشریفات، متکلف
فرهنگ واژه مترادف متضاد