- شریب
- هم پیاله آب ناگوار آب کش
معنی شریب - جستجوی لغت در جدول جو
- شریب
- آب قابل آشامیدن، هر مایعی که قابل آشامیدن باشد،
برای مثال کسی که خورده بود شربتی شراب هوات / بر او شرنگ شود خوش تر از شراب شریب (قطران - ۴۰)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نزدیک
بیگانه، نا آشنا، دور، ناشناخته
مورب
خردمند، عاقل، زیرک، دانا
انباز، هم سود
بزرگ منش
حیله، مکر، حقه، تزویر
مقدار معلوم از موزون و زمین
کسی که مال او را ربوده باشند
خاکنشین، درویش
سخت دشوار، بهره، بیگانه مرد
شاخ پژمریده، کمان
مونث شری برای اسپ و سرشت، مادوک زنی که همواره دختر زاید
سهیم، همدست، مشارک همباز همباغ هنباگ همکار همال هماس هنباز گفته اندکه دیگ باهنبازان بسیاربه جوش نیاید (تاریخ بیهغی) رسن، داماد انباز مشارکت همدست، جمع شرکا (ء) یا شریک جرم. کسی است که قسمتی از اعمال اصلی جرم را انجام داده است. یا شریک مال. کسی است که با دیگری در کل ثروت یا سرمایه تجارت شریک است
خوردم، خوبروی، درخشان، خردچوز
مرد بزگ قدر، اشراف، بزرگ قدر
نیام کویک (نخل)، برک (پارچه یکتانی)
رزه ریسمانی که برآن جامه شسته آویزند، کبار کبار ریسمان بافته شده از برگ نیام خرمابن، نوار (فیلم)، بویه دان
یونانی تازی گشته کاسنی کاشنی از گیاهان
پارسیی تازی گشته سریش بدخوی
بدکار، صاحب شر
آشامیدنی، نوشیدنی آب
خوش اندام خوشگل
آواره بی خانمان پس مانده بازمانده رانده
بریده گوشت، نازک و پهن شرم شرم زن چوز شرمگاه آلت تناسلی زن شرم زن، از اعلام مردانست
جمع شروب، آبنوشندگان آب نوشنده، آب ناگوار
شبرم گاوکشک از گیاهان