به معنی زنبر و آن تخته ای باشد که بر هر دو سر آن دسته ای از چوب تعبیه کنندو بر آن گل و خاک کشند، در شرفنامه به معنی منقل آمده است. (از آنندراج) (غیاث اللغات)
به معنی زنبر و آن تخته ای باشد که بر هر دو سر آن دسته ای از چوب تعبیه کنندو بر آن گل و خاک کشند، در شرفنامه به معنی منقل آمده است. (از آنندراج) (غیاث اللغات)
حرفها، جمع واژۀ حرف حروف روادف: حروف ث، خ، ذ، ض، ظ، غ (ثخذ و ضظغ) که در آخر حروف ابجد قرار دارند حروف صفیر: حروف ز، س، ص حروف عالیات: در تصوف موجودات یا شئون ذاتی موجود در غیب الغیوب مانند درخت در هسته، برای مثال ما جمله حروف عالیاتیم مدام / پنهان ز همه به غیب ذاتیم مدام ی هرچند کتاب عالمی بنوشتیم / پوشیده ز لوح کائناتیم مدام (شاه نعمت الله ولی - لغتنامه - ۸۱۵) حروف عله: «و»، «ا» و «ی» حروف معجم: مقابل حروف مهمله، حروف هجائیه، حروف نقطه دار مانند ب، ت، ث حروف مهمله: مقابل حروف معجم، حروف بی نقطه مانند ا، ح، د، ر، س حروف هجا: نشانه هایی که کلمات با آن نوشته می شود، از الف تا یا، الفبا حروف تهجی: نشانه هایی که کلمات با آن نوشته می شود، از الف تا یا، الفبا، حروف هجا
حرفها، جمعِ واژۀ حَرف حروف روادف: حروف ث، خ، ذ، ض، ظ، غ (ثخذ و ضظغ) که در آخر حروف ابجد قرار دارند حروف صفیر: حروف ز، س، ص حروف عالیات: در تصوف موجودات یا شئون ذاتی موجود در غیب الغیوب مانند درخت در هسته، برای مِثال ما جمله حروف عالیاتیم مدام / پنهان ز همه به غیب ذاتیم مدام ی هرچند کتاب عالمی بنوشتیم / پوشیده ز لوح کائناتیم مدام (شاه نعمت الله ولی - لغتنامه - ۸۱۵) حروف عله: «و»، «ا» و «ی» حروف معجم: مقابلِ حروف مهمله، حروف هجائیه، حروف نقطه دار مانند ب، ت، ث حروف مهمله: مقابلِ حروف معجم، حروف بی نقطه مانند ا، ح، د، ر، س حروف هجا: نشانه هایی که کلمات با آن نوشته می شود، از الف تا یا، الفبا حروف تهجی: نشانه هایی که کلمات با آن نوشته می شود، از الف تا یا، الفبا، حروف هجا
مغلوب به بزرگی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مردم فرودست و ناکس و وضیع، مقابل شریف: رئیس و مرئوس و شریف و مشروف روی به درگاه آوردند. (ترجمه تاریخ یمینی)
مغلوب به بزرگی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مردم فرودست و ناکس و وضیع، مقابل شریف: رئیس و مرئوس و شریف و مشروف روی به درگاه آوردند. (ترجمه تاریخ یمینی)
معین بر آن است که این واژه در تازی نیامده (زیرا شرف فعل لازم است و از آن اسم مفعول نسازند) این واژه در منتهی الارب و آنندراج آمده و گمان می رود که با مشرف هم پیوند و همخانواده باشد زیر دست وضیع مقابل شریف: رئیس و مرووس و شریف و مشروف... توضیح این صورت در عربی نیامده چه شرف فعل لازم است و از آن اسم مفعول نسازند
معین بر آن است که این واژه در تازی نیامده (زیرا شرف فعل لازم است و از آن اسم مفعول نسازند) این واژه در منتهی الارب و آنندراج آمده و گمان می رود که با مشرف هم پیوند و همخانواده باشد زیر دست وضیع مقابل شریف: رئیس و مرووس و شریف و مشروف... توضیح این صورت در عربی نیامده چه شرف فعل لازم است و از آن اسم مفعول نسازند