جدول جو
جدول جو

معنی شروط - جستجوی لغت در جدول جو

شروط
شرط ها، الزام و تعلیق چیزهایی به چیزهای دیگر، قرارها، پیمان ها، جمع واژۀ شرط
تصویری از شروط
تصویر شروط
فرهنگ فارسی عمید
شروط
(شُ)
جمع واژۀ شرط. (دهار) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جمع واژۀ شرط به معنی پیمان. (آنندراج). رجوع به شرط شود. شرطها و پیمانها. (ناظم الاطباء) : همچنین بر من است مر کتاب و خادمان و حجاب و جمیع توابع و لواحق او را مثل این بیعت در التزام شروط و وفا بعهد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 316)
لغت نامه دهخدا
شروط
(شَ)
کوهی است. (منتهی الارب). کوهی است میان قزوین و کوههای تارم. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
شروط
جمع شرط، پیمان، وفا بعهد
تصویری از شروط
تصویر شروط
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مشروط
تصویر مشروط
شرط کرده شده، آنچه مقید به شرط است
فرهنگ فارسی عمید
(شُ)
این نسبت مربوط به نوشتن صکوک و سجلات می باشد. (از انساب سمعانی) ، صکاک. رئیس چک نویس. (از مهذب الاسماء) (یادداشت مؤلف). قباله نویس. (مهذب الاسماء) (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
لازم گردانیده شده و پیمان کرده شده. (آنندراج). پیمان شده و ملزم کرده شده. تعلیق کرده شدۀ چیزی به چیزی دیگر. شرطشده. ملزم شده. الزام کرده شده. با شرط و پیمان. (از ناظم الاطباء). مقید. باقید. باشرط، مقابل مطلق.
- مشروط بودن، عهد و پیمان و ارادت داشتن. (از آنندراج). دارای شرط و پیمان بودن و معلق بودن. (ناظم الاطباء) :
هرکه در دنیا و دین با تو بود مشروطش
مستشاری است که در هر دو جهان مؤتمن است.
ملا شانی تکلو (از آنندراج).
- امر غیرمشروط، (اصطلاح فلسفه) در فلسفه مقابل امر مشروط. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- امر مشروط، (اصطلاح فلسفه) در فلسفه مقابل امر قطعی و صریح و مطلق. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- واجب مشروط،رجوع به واجب مقید شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مشروط
تصویر مشروط
لازم گردانیده شده و پیمان کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشروط
تصویر مشروط
((مَ))
شرط کرده شده، ملزم شده، در فارسی، دانشجویی که چند ترم پیاپی نمره معدلش زیر 10 بشود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شروع
تصویر شروع
آغاز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شرور
تصویر شرور
بد نهاد
فرهنگ واژه فارسی سره
مقید، منوط، موقوف، وابسته
متضاد: غیرمشروط
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از مشروط
تصویر مشروط
بشروطٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از مشروط
تصویر مشروط
Eligible
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مشروط
تصویر مشروط
éligible
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مشروط
تصویر مشروط
uprawniony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مشروط
تصویر مشروط
資格のある
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مشروط
تصویر مشروط
elegível
دیکشنری فارسی به پرتغالی
شرطی، مشروط
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از مشروط
تصویر مشروط
اہل
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از مشروط
تصویر مشروط
উপযুক্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مشروط
تصویر مشروط
มีสิทธิ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از مشروط
تصویر مشروط
inayostahiki
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مشروط
تصویر مشروط
符合资格的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مشروط
تصویر مشروط
имеющий право
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مشروط
تصویر مشروط
זכאי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مشروط
تصویر مشروط
자격 있는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مشروط
تصویر مشروط
memenuhi syarat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مشروط
تصویر مشروط
पात्र
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مشروط
تصویر مشروط
berechtigt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مشروط
تصویر مشروط
elegible
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مشروط
تصویر مشروط
in aanmerking komende
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مشروط
تصویر مشروط
придатний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مشروط
تصویر مشروط
idoneo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی