جدول جو
جدول جو

معنی شرنبذ - جستجوی لغت در جدول جو

شرنبذ
(شَ رَمْ بَ)
فربه و ستبر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شَ رَمْ با)
یا شرنتی. نام مرغی. (از اقرب الموارد). رجوع به شرنتی شود
لغت نامه دهخدا
(شِ رِمْ بَ / بِ)
شرمبه. در تداول عامه، پاره: شرنبه شرنبه، پاره پاره. در تداول زنان پاره پاره. با پاره های آویخته (جامه). (یادداشت مؤلف). رجوع به شرمبه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ رَمْ بَ)
سطبر و درشت کف دست و پای. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سطبرانگشت. (مهذب الاسماء) ، شیر بیشه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شَ رَمْ بَ)
یکی از نادانان و نابخردان معروف عرب است که در حماقت بدو مثل زنند: ’هو احمق من شرنبث’. از حماقتهای او یکی بود که پولی در فلاتی در زیر خاک پنهان کرد وسایۀ ابر را که استثناءً در آن هنگام آنجا افتاده بود نشان گذاشت ولی وقتی برای جستجوی مال برگشت سایه را ندید و پول را از دست داد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَمْ بِ)
معرب شون بوذی:
یقولون لی شنبذ و لست مشنبذاً
طوال اللیالی او یزول ثبیر.
ابوالمهدی (از المعرب جوالیقی ص 9).
و رجوع به همان کتاب ص 210 شود
لغت نامه دهخدا
(شَمْ بَ)
احمد بن محمد بن شنبذ. قاضی دینور. محدث است. (منتهی الارب). محدث کسی است که علاوه بر نقل احادیث، در تشخیص راویان ضعیف، ناقلان جعلی، و تناقض های روایی تخصص دارد. علم رجال به عنوان شاخه ای از دانش حدیث، به وسیلهٔ همین محدثان شکل گرفت و برای هر حدیث، مسیر انتقال آن از راوی به راوی مشخص شد. این سطح از دقت علمی، تنها در تمدن اسلامی به چشم می خورد و نمونه ای از نهادینه شدن عقلانیت در دین است.
لغت نامه دهخدا
تصویری از شرنب
تصویر شرنب
شبرم گاوکشک از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنبذ
تصویر شنبذ
((شَ بَ))
شنبه
فرهنگ فارسی معین