- شرمندگی
خجلت، شرمساری، شرمنده شدن، شرمنده بودن
معنی شرمندگی - جستجوی لغت در جدول جو
- شرمندگی (شَ مَ دَ / دِ)
خجلت. شرمساری. شرمنده بودن. (فرهنگ فارسی معین). حیا و خجالت و شرم. (ناظم الاطباء). انفعال. خجلت. خجل. شرمساری. استحیاء. (یادداشت مؤلف) :
در جمع هرزه گویان از گفت بد چه عیب است
شرمندگی نیارد درتشتخانه ای تیز.
امیرخسرو دهلوی.
رجوع به شرمساری و شرمنده شود.
- شرمندگی یافتن، مرادف خجالت کشیدن باشد. (آنندراج) :
خویش را آراستی هر روز بر رنگ دگر
بارها شرمندگی نقاش رنگ آمیز یافت.
خواجه آصفی (از آنندراج)
در جمع هرزه گویان از گفت بد چه عیب است
شرمندگی نیارد درتشتخانه ای تیز.
امیرخسرو دهلوی.
رجوع به شرمساری و شرمنده شود.
- شرمندگی یافتن، مرادف خجالت کشیدن باشد. (آنندراج) :
خویش را آراستی هر روز بر رنگ دگر
بارها شرمندگی نقاش رنگ آمیز یافت.
خواجه آصفی (از آنندراج)
- شرمندگی
خجلت شرمنده بودن شرمساری
- شرمندگی
خجالت، خجلت، شرمزدگی، شرمساری، شرمگینی
متضاد: سرفرازی
متضاد: سرفرازی
- شرمندگی
عارٍ
- شرمندگی
Abashment, Embarrassment
- شرمندگی
embarras
- شرمندگی
embaraço
- شرمندگی
смущение
- شرمندگی
Verlegenheit
- شرمندگی
збентеження , сором
- شرمندگی
zakłopotanie
- شرمندگی
شرمندگی، خجالت بکش، خجالت
- شرمندگی
লজ্জা
- شرمندگی
شرمندگی , شرمندگی
- شرمندگی
imbarazzo
- شرمندگی
ความอับอาย , ความอาย
- شرمندگی
aibu
- شرمندگی
mahcubiyet, utanç
- شرمندگی
羞愧 , 尴尬
- شرمندگی
מבוכה , מבוכה
- شرمندگی
당황
- شرمندگی
rasa malu
- شرمندگی
शर्मिंदगी , शर्म
- شرمندگی
schaamte, verlegenheid
- شرمندگی
vergüenza
- شرمندگی
恥じらい , 恥ずかしさ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
طمئانینه، سکون، قرار، استقرار، آرمیدگی حالت و کیفیت آرمیده آرامیدگی
آزرم، حیا، خجلت، شرمساری، شرمندگی
متضاد: فخر، مباهات
متضاد: فخر، مباهات