جدول جو
جدول جو

معنی شرقیا - جستجوی لغت در جدول جو

شرقیا
(شَ قی یا)
جانب سوی آفتاب برآمدن. (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 61). رجوع به شرق شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شَ)
مردم مشرق زمین. اهل مشرق:
سکندر که با شرقیان حرب داشت
در خیمه گویند با غرب داشت.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
یزدی. مولانا محمد از اقارب شرف الدین علی یزدی مؤلف ظفرنامۀ تیموری و از گویندگان قرن دهم هجری قمری بود که او را نیازی یزدی نیز می گفته اند. از اشعار اوست:
خواستم بهر فراغت به جهان مأوایی
خوشتر از گوشۀ میخانه ندیدم جایی.
(از آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 267) (از فرهنگ سخنوران). رجوع به فرهنگ سخنوران شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
قریه ای است یک فرسنگی کمتر جنوب چرکس. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
هرچیز که در طرف مشرق واقع شود. منسوب به شرق و مشرق. (ناظم الاطباء) ، هرچیز منسوب به مشرق زمین. آنچه منسوب به آسیا باشد:
مباش غره به تقلید غربیان که به شرق
اگر دهد هنر شرقی احترام دهد.
ملک الشعراء بهار.
- دولتهای شرقی، دراصطلاح جغرافیا و سیاست امروز، مراد دولتهای آسیایی است. رجوع به آسیا و ترکیب ممالک شرقی در ذیل همین ماده شود.
- ممالک شرقی، دراصطلاح جغرافیای امروز مراد کشورهای قارۀ آسیاست. مانند: چین، هندوستان، ژاپن، ایران، افغانستان و جز آن. رجوع به آسیا شود.
، اهل مشرق زمین. مردم مشرق. مردم آسیا و افریقا
لغت نامه دهخدا
(شَ قی ی)
شرقی. شرقیّه. هرچیز که آفتاب آن را صبح رسد. ضد غربی. (ناظم الاطباء) ، سوی آفتاب برآمدن. (مهذب الاسماء). هرجا که در سمت خاور باشد، منسوب به شرق، اعم از انسان و حیوان و دیگر چیزها، هرچه رو به شرق باشد. (از اقرب الموارد) ، منسوب است به شرق که برای سکون و اقامت در مشرق نیشابور این نسبت را داده اند، منسوب است به شرقیه که محله ای است در بغداد. (از انساب سمعانی) ، رنگ سرخی است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
قول. حراره. زجل. کخ کخ. موشح. موشحه. تصنیف. عروض البلد. قوما. موالیا. کاری. کان و کان. ملعبه. (یادداشت مؤلف). رجوع به مترادفات شود
لغت نامه دهخدا
(شَ قی یَ)
شرقی. هرچیز که آفتاب آن را صبح رسد. ضد غربی. قوله تعالی: لا شرقیه و لا غربیه. (قرآن 35/24) ، ای لاتطلع علیها الشمس وقت شروقها فقط او وقت غروبها فقطلکنها شرقیه غربیه، ای یضیئها الشمس بالغداه و العشی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آنکه او را آفتاب صبح رسد. ضد غربیه. (آنندراج). رجوع به شرقی شود.
- شجره شرقیه غربیه،درختی که صبح و عصر آفتاب بدان بتابد. (از اقرب الموارد).
، سوی آفتاب برآمدن. (مهذب الاسماء). رجوع به شرق شود
لغت نامه دهخدا
ازخورای از جهت مشرق مقابل غربا: در ایران محدود است شرقا به افغانستان و غربا به ترکیه و عراق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرقی
تصویر شرقی
الشّرقيّة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از شرقی
تصویر شرقی
East, Eastern, Easterly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شرقی
تصویر شرقی
est, oriental
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شرقی
تصویر شرقی
східний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شرقی
تصویر شرقی
doğu, doğu yönlü, doğusal
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از شرقی
تصویر شرقی
восточный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شرقی
تصویر شرقی
مشرقی , مشرقی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از شرقی
تصویر شرقی
পূর্ব , পূর্ব
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از شرقی
تصویر شرقی
ตะวันออก , ทางตะวันออก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از شرقی
تصویر شرقی
mashariki
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از شرقی
تصویر شرقی
東の , 東方の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از شرقی
تصویر شرقی
wschodni
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شرقی
تصویر شرقی
מזרחי , מזרחי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از شرقی
تصویر شرقی
동쪽의 , 동쪽의 , 동양의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شرقی
تصویر شرقی
timur
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شرقی
تصویر شرقی
Osten, östlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شرقی
تصویر شرقی
oost, oosters
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شرقی
تصویر شرقی
este, oriental
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شرقی
تصویر شرقی
est, orientale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شرقی
تصویر شرقی
leste, oriental
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شرقی
تصویر شرقی
东方的 , 东风的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شرقی
تصویر شرقی
पूर्व , पूर्वी
دیکشنری فارسی به هندی