یزدی. مولانا محمد از اقارب شرف الدین علی یزدی مؤلف ظفرنامۀ تیموری و از گویندگان قرن دهم هجری قمری بود که او را نیازی یزدی نیز می گفته اند. از اشعار اوست: خواستم بهر فراغت به جهان مأوایی خوشتر از گوشۀ میخانه ندیدم جایی. (از آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 267) (از فرهنگ سخنوران). رجوع به فرهنگ سخنوران شود
یزدی. مولانا محمد از اقارب شرف الدین علی یزدی مؤلف ظفرنامۀ تیموری و از گویندگان قرن دهم هجری قمری بود که او را نیازی یزدی نیز می گفته اند. از اشعار اوست: خواستم بهر فراغت به جهان مأوایی خوشتر از گوشۀ میخانه ندیدم جایی. (از آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 267) (از فرهنگ سخنوران). رجوع به فرهنگ سخنوران شود
هرچیز که در طرف مشرق واقع شود. منسوب به شرق و مشرق. (ناظم الاطباء) ، هرچیز منسوب به مشرق زمین. آنچه منسوب به آسیا باشد: مباش غره به تقلید غربیان که به شرق اگر دهد هنر شرقی احترام دهد. ملک الشعراء بهار. - دولتهای شرقی، دراصطلاح جغرافیا و سیاست امروز، مراد دولتهای آسیایی است. رجوع به آسیا و ترکیب ممالک شرقی در ذیل همین ماده شود. - ممالک شرقی، دراصطلاح جغرافیای امروز مراد کشورهای قارۀ آسیاست. مانند: چین، هندوستان، ژاپن، ایران، افغانستان و جز آن. رجوع به آسیا شود. ، اهل مشرق زمین. مردم مشرق. مردم آسیا و افریقا
هرچیز که در طرف مشرق واقع شود. منسوب به شرق و مشرق. (ناظم الاطباء) ، هرچیز منسوب به مشرق زمین. آنچه منسوب به آسیا باشد: مباش غره به تقلید غربیان که به شرق اگر دهد هنر شرقی احترام دهد. ملک الشعراء بهار. - دولتهای شرقی، دراصطلاح جغرافیا و سیاست امروز، مراد دولتهای آسیایی است. رجوع به آسیا و ترکیب ممالک شرقی در ذیل همین ماده شود. - ممالک شرقی، دراصطلاح جغرافیای امروز مراد کشورهای قارۀ آسیاست. مانند: چین، هندوستان، ژاپن، ایران، افغانستان و جز آن. رجوع به آسیا شود. ، اهل مشرق زمین. مردم مشرق. مردم آسیا و افریقا
شرقی. شرقیّه. هرچیز که آفتاب آن را صبح رسد. ضد غربی. (ناظم الاطباء) ، سوی آفتاب برآمدن. (مهذب الاسماء). هرجا که در سمت خاور باشد، منسوب به شرق، اعم از انسان و حیوان و دیگر چیزها، هرچه رو به شرق باشد. (از اقرب الموارد) ، منسوب است به شرق که برای سکون و اقامت در مشرق نیشابور این نسبت را داده اند، منسوب است به شرقیه که محله ای است در بغداد. (از انساب سمعانی) ، رنگ سرخی است. (از اقرب الموارد)
شَرقی. شَرقیّه. هرچیز که آفتاب آن را صبح رسد. ضد غربی. (ناظم الاطباء) ، سوی آفتاب برآمدن. (مهذب الاسماء). هرجا که در سمت خاور باشد، منسوب به شرق، اعم از انسان و حیوان و دیگر چیزها، هرچه رو به شرق باشد. (از اقرب الموارد) ، منسوب است به شرق که برای سکون و اقامت در مشرق نیشابور این نسبت را داده اند، منسوب است به شرقیه که محله ای است در بغداد. (از انساب سمعانی) ، رنگ سرخی است. (از اقرب الموارد)
در مشهد به کاسه گری منسوب بود. وبه خدمت بسیار عزیزان و مردان رسید، و منظور نظر کیمیا اثر ایشان گردیده و این بیت در شکایت از اوست: از چیست سرخ، پنجۀ مرجان و پای بط گر خون بجای آب روان نیست در بحار. (مجالس النفایس ص 215)
در مشهد به کاسه گری منسوب بود. وبه خدمت بسیار عزیزان و مردان رسید، و منظور نظر کیمیا اثر ایشان گردیده و این بیت در شکایت از اوست: از چیست سرخ، پنجۀ مرجان و پای بط گر خون بجای آب روان نیست در بحار. (مجالس النفایس ص 215)
شرقی. منسوب به مشرق. (از ناظم الاطباء) : هر شب قبای مشرقی صبح را فلک نور از کلاه مغربی او برد بوام. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 300). هرچه دهدمشرقی صبح بام مغربی شام ستاند بوام. نظامی (مخزن الاسرار چ وحید دستگردی ص 139)
شرقی. منسوب به مشرق. (از ناظم الاطباء) : هر شب قبای مشرقی صبح را فلک نور از کلاه مغربی او برد بوام. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 300). هرچه دهدمشرقی صبح بام مغربی شام ستاند بوام. نظامی (مخزن الاسرار چ وحید دستگردی ص 139)
مسعود بن علی بن مسعود اشرقی. فقیه و قاضی یمن بود. وی در حدود 590 هجری قمری در روزگار اتابک سنقر مملوک سیف الاسلام درگذشت. او راست: الامثال فی شرح امثال اللمع تألیف ابواسحاق شیرازی. و کتاب الشهاب و شروطالقضاء و غیره. رجوع به معجم البلدان ج 1 ص 256 شود، جمع واژۀ شظیظ، بمعنی جوال بسته و غیره. (از اقرب الموارد). رجوع به شظ و شظیظ شود، گویند: طاروا اشظاظاً، یعنی پراکنده و متفرق شدند. (از اقرب الموارد) احمد بن محمد اشرقی منسوب به ذواشرق. شاعری بود که ملک معز اسماعیل بن سیف الاسلام طغتدکین بن ایوب را در قصیده ای مدح کرد. مصراع اول مطلع آن این است: بنی العباس هاتوا ناظرونا. رجوع به معجم البلدان ج 1 ص 256 شود
مسعود بن علی بن مسعود اشرقی. فقیه و قاضی یمن بود. وی در حدود 590 هجری قمری در روزگار اتابک سنقر مملوک سیف الاسلام درگذشت. او راست: الامثال فی شرح امثال اللمع تألیف ابواسحاق شیرازی. و کتاب الشهاب و شروطالقضاء و غیره. رجوع به معجم البلدان ج 1 ص 256 شود، جَمعِ واژۀ شظیظ، بمعنی جوال بسته و غیره. (از اقرب الموارد). رجوع به شظ و شظیظ شود، گویند: طاروا اشظاظاً، یعنی پراکنده و متفرق شدند. (از اقرب الموارد) احمد بن محمد اشرقی منسوب به ذواشرق. شاعری بود که ملک معز اسماعیل بن سیف الاسلام طغتدکین بن ایوب را در قصیده ای مدح کرد. مصراع اول مطلع آن این است: بنی العباس هاتوا ناظرونا. رجوع به معجم البلدان ج 1 ص 256 شود
شرقی. هرچیز که آفتاب آن را صبح رسد. ضد غربی. قوله تعالی: لا شرقیه و لا غربیه. (قرآن 35/24) ، ای لاتطلع علیها الشمس وقت شروقها فقط او وقت غروبها فقطلکنها شرقیه غربیه، ای یضیئها الشمس بالغداه و العشی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آنکه او را آفتاب صبح رسد. ضد غربیه. (آنندراج). رجوع به شرقی شود. - شجره شرقیه غربیه،درختی که صبح و عصر آفتاب بدان بتابد. (از اقرب الموارد). ، سوی آفتاب برآمدن. (مهذب الاسماء). رجوع به شرق شود
شرقی. هرچیز که آفتاب آن را صبح رسد. ضد غربی. قوله تعالی: لا شرقیه و لا غربیه. (قرآن 35/24) ، ای لاتطلع علیها الشمس وقت شروقها فقط او وقت غروبها فقطلکنها شرقیه غربیه، ای یضیئها الشمس بالغداه و العشی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آنکه او را آفتاب صبح رسد. ضد غربیه. (آنندراج). رجوع به شرقی شود. - شجره شرقیه غربیه،درختی که صبح و عصر آفتاب بدان بتابد. (از اقرب الموارد). ، سوی آفتاب برآمدن. (مهذب الاسماء). رجوع به شرق شود