جدول جو
جدول جو

معنی شرعه - جستجوی لغت در جدول جو

شرعه
آبراهه، راه آب، راهگذر آب، مجرای آب، گذرگاه سیل
تصویری از شرعه
تصویر شرعه
فرهنگ فارسی عمید
شرعه
(شِ عَ)
آبشخور. آبشخوار: شرعۀ ممالک او از شوائب کدورت صافی شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 5). از شرعۀ لطفت و صحیفۀ کرمت به شربتی آب حیات و فصلی از باب نجات بهره مند شوم. (ترجمه تاریخ یمینی ص 188). شرعۀ شریعت ازغبار بدعت نگاهداشتی. (ترجمه تاریخ یمینی ص 398)
لغت نامه دهخدا
شرعه
(شِ / شُ عَ)
راه پیداکردۀ خدای بر بندگان در بندگی و راه روشن و راست. و منه قوله تعالی ’: لکل ه جعلنامنکم شرعهً و منهاجاً’ (قرآن 48/5). (از منتهی الارب). راه. شریعت. شریعه. راه دین. (مهذب الاسماء). راه مسلمانی. (دهار). نهاد دین. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 61) ، زه. وتر، زه کمان. (مهذب الاسماء). رودۀ کمان. چلّۀ کمان. (غیاث اللغات) ، رود که بزنند. (مهذب الاسماء) ، دام مرغ سنگخوار، مثل و مانندچیزی. (منتهی الارب). یقال: هذه شرعه هذه، این ماننداین است. (از ناظم الاطباء). ج، شرع. جج، شراع
لغت نامه دهخدا
شرعه
(شَ رَ عَ)
صفۀ مسقّف و پوشیده. ج، اشراع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، کشتی، رواق و پیش طاق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
شرعه
زه کمان، زه ساز
تصویری از شرعه
تصویر شرعه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ رِ عَ)
جمع واژۀ شراع. (منتهی الارب). رجوع به شراع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ عَ)
رماح مشرعه، نیزۀ راست کرده شده بسوی کسی. (ناظم الاطباء). و رجوع به مشروعه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ عَ)
جای به آب درآمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). جای به آب درآمدن و آبشخور. (آنندراج). جای آب خوردن. (غیاث). ج، مشارع. (اقرب الموارد) (محیط المحیط) : شهرکی ساخت بنیاد آن از سنگ و ارزیز و عمودهای آهن و اکنون مشرعۀ عدن، آن شهر است. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 96).
گفت باری آب ده از مکرعه
گفت آخر نیست جویا مشرعه.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از شجعه
تصویر شجعه
جمع شجاع، بمعنی دلیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرحه
تصویر شرحه
قطعه گوشت پاره گوشت. یا شرحه شرحه. پاره پاره قطعه قطعه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع شارب، آبخورها بروت ها بسیارنوشی، کاسه آبخوری، تشنگی، داروی ترایمان آشام، سرخی روی آبنوشنده بسیارنوشی، کاسکه آبخوری، تشنگی، داروی ترایمان آشام، سرخی روی آبنوشنده
فرهنگ لغت هوشیار
بهترین داراک، بدترین داراک از واژگان دوپهلو نام گروهی ازرویگردانان (خوارج)
فرهنگ لغت هوشیار
تبارستایی کنگره ستاوند مهتابی، فزونی هر یک از مثلثها یا مربعهایی که نزدیک به هم در بالای قصر یا دیوار گرد قلعه و شهر بنا کنند کنگره، جمع شرفات. صدا و آواز پا (خصوصا)، هر صدا (عموما)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعره
تصویر شعره
رمکانگاه زیر شکم که موی زهار می روید، رمکان موی چوز موی، دختر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شروه
تصویر شروه
نوعی خوانندگی شهری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرکه
تصویر شرکه
بالانک دام کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
خشمکین تند، پرتوان، سخت درشت خشمناک خشمگین، زورمند قوی، تند و تیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرعیه
تصویر شرعیه
داتیک کیشیک مونث شرعی: احکام شرعیه، جمع شرعیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرعی
تصویر شرعی
کیشی آینیک منسوب به شرع مطابق احکام شرع موافق دین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرره
تصویر شرره
اخگر پاره ظتش که بچهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاعه
تصویر شاعه
جمع شائع، پراکیده ها همسر زن
فرهنگ لغت هوشیار
گرو سامه، جلویز روانبودی زندان وبندبسته تنم اگرنه زلفک مشکین اوبدی جلویز (طاهرفضل) پاسبان پاسدار، پیشمرگ، شهربانی درست آن شرته است ازشرتا هندی ک پارسی ک بادیار باد موافق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبعه
تصویر شبعه
سیرکنک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شریعه
تصویر شریعه
آئین پیغمبران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شریه
تصویر شریه
مونث شری برای اسپ و سرشت، مادوک زنی که همواره دختر زاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شارعه
تصویر شارعه
مونث شارع لب خیابان خانه لب خیابان، دم فرود ستاره نزدیک به فرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرعه
تصویر سرعه
در فارسی تگ هنگار روندی
فرهنگ لغت هوشیار
آبراه تنگه، آبشخوار، پایه نردبان، دهانه تالاب دهانه استخر، دهانه جوی دهانه جوی، راه آب آبراه، مجرای آب باریکی که مصنوعا برای اتصال دریا یا دو اقیانوس یا دو رود بیکدیگر حفر کرده باشند تنگه ترعه پاناما ترعه سوئز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرعه
تصویر جرعه
یکبار آشامیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرعه
تصویر زرعه
برز تخم، کشتگاه، جوجه کبک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذرعه
تصویر ذرعه
میانجی، ابزار پیوند، دستاویز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درعه
تصویر درعه
پیه خرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشرعه
تصویر مشرعه
مشرعه در فارسی آبرس، آبخورد مشرع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشرعه
تصویر اشرعه
جمع شراع، بادبان ها، زه های کمان، گردن های شتران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرعت
تصویر شرعت
سنت، شریعت، عادت
فرهنگ لغت هوشیار