- شرعه
- زه کمان، زه ساز
معنی شرعه - جستجوی لغت در جدول جو
- شرعه
- آبراهه، راه آب، راهگذر آب، مجرای آب، گذرگاه سیل
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع شراع، بادبان ها، زه های کمان، گردن های شتران
مشرعه در فارسی آبرس، آبخورد مشرع
پیه خرما
میانجی، ابزار پیوند، دستاویز
برز تخم، کشتگاه، جوجه کبک
یکبار آشامیدن
آبراه تنگه، آبشخوار، پایه نردبان، دهانه تالاب دهانه استخر، دهانه جوی دهانه جوی، راه آب آبراه، مجرای آب باریکی که مصنوعا برای اتصال دریا یا دو اقیانوس یا دو رود بیکدیگر حفر کرده باشند تنگه ترعه پاناما ترعه سوئز
در فارسی تگ هنگار روندی
مونث شارع لب خیابان خانه لب خیابان، دم فرود ستاره نزدیک به فرود
جمع شائع، پراکیده ها همسر زن
مونث شری برای اسپ و سرشت، مادوک زنی که همواره دختر زاید
آئین پیغمبران
سیرکنک
گرو سامه، جلویز روانبودی زندان وبندبسته تنم اگرنه زلفک مشکین اوبدی جلویز (طاهرفضل) پاسبان پاسدار، پیشمرگ، شهربانی درست آن شرته است ازشرتا هندی ک پارسی ک بادیار باد موافق
خشمکین تند، پرتوان، سخت درشت خشمناک خشمگین، زورمند قوی، تند و تیز
اخگر پاره ظتش که بچهد
قطعه گوشت پاره گوشت. یا شرحه شرحه. پاره پاره قطعه قطعه
جمع شارب، آبخورها بروت ها بسیارنوشی، کاسه آبخوری، تشنگی، داروی ترایمان آشام، سرخی روی آبنوشنده بسیارنوشی، کاسکه آبخوری، تشنگی، داروی ترایمان آشام، سرخی روی آبنوشنده
بهترین داراک، بدترین داراک از واژگان دوپهلو نام گروهی ازرویگردانان (خوارج)
جمع شجاع، بمعنی دلیر
رمکانگاه زیر شکم که موی زهار می روید، رمکان موی چوز موی، دختر
نوعی خوانندگی شهری
بالانک دام کوچک
تبارستایی کنگره ستاوند مهتابی، فزونی هر یک از مثلثها یا مربعهایی که نزدیک به هم در بالای قصر یا دیوار گرد قلعه و شهر بنا کنند کنگره، جمع شرفات. صدا و آواز پا (خصوصا)، هر صدا (عموما)
داتیک کیشیک مونث شرعی: احکام شرعیه، جمع شرعیات
کیشی آینیک منسوب به شرع مطابق احکام شرع موافق دین
سنت، شریعت، عادت
شماله شماله کهربی: در خودرو، یک سپندار
زشتی بدی، سرزنش
ورفانی خواهشگری، هده همسایگی هده هنبازی، دیوانگی، چشم زخم حق همسایگی. یا حق شفعه. هر گاه مال غیر منقول قابل تقسیمی بین دو تن مشترک باشد و یکی از دو شریک حصه خود را به فصد بیع به شخص ثالثی منتقل کند شریک دیگر حق دارد قیمتی را که مشتری داده است به او بدهد و حصه مبیعه را تملک کند. این حق را حق شفعه و صاحب آن را شفیع گویند
دوستان، یاران، پیروانی و مسلمانان که معتقد بخلافت علی بی ابیطالب (ع) و اولاد آنحضرت می باشند
قطعۀ گوشت، پارۀ گوشت
شرحه شرحه: پاره پاره، قطعه قطعه
شرحه شرحه: پاره پاره، قطعه قطعه
گنگرۀ قصر، کنگرۀ دیوار