مشارفه. با همدیگر مفاخرت کردن. (ناظم الاطباء). مخفف فعال از شرف و آن بزرگی و علو باشد. (از معجم البلدان) ، برآمدن و مطلع شدن بر چیزی. (ناظم الاطباء) ، نزدیک شدن. (از ناظم الاطباء)
مشارفه. با همدیگر مفاخرت کردن. (ناظم الاطباء). مخفف فعال از شرف و آن بزرگی و علو باشد. (از معجم البلدان) ، برآمدن و مطلع شدن بر چیزی. (ناظم الاطباء) ، نزدیک شدن. (از ناظم الاطباء)
خون بینی. (منتهی الارب) (از کشاف زمخشری) (از دهار) (فرهنگ اوبهی). خونی که از دماغ به راه بینی برآید. (آنندراج به نقل از بحرالجواهر و منتخب اللغات) (غیاث اللغات). خونی که از بینی خارج گردد. خون دماغ. (فرهنگ فارسی معین). خونی که از بینی برآید. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف) (از اقرب الموارد) : ز سرگین خر عیسی ببندم رعاف جاثلیق ناتوانا. خاقانی. - سنهالرعاف، یا عام الرعاف، سال بیست و چهارم هجرت بود. به تابستان آن سال حرارتی بیش از عادت پدیدشد در بلاد عرب و سه ماه بکشید و بیشتر مردمان به رعاف (خون دماغ) مبتلا گشتند. (از یادداشت مؤلف)
خون بینی. (منتهی الارب) (از کشاف زمخشری) (از دهار) (فرهنگ اوبهی). خونی که از دماغ به راه بینی برآید. (آنندراج به نقل از بحرالجواهر و منتخب اللغات) (غیاث اللغات). خونی که از بینی خارج گردد. خون دماغ. (فرهنگ فارسی معین). خونی که از بینی برآید. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف) (از اقرب الموارد) : ز سرگین خر عیسی ببندم رعاف جاثلیق ناتوانا. خاقانی. - سنهالرعاف، یا عام الرعاف، سال بیست و چهارم هجرت بود. به تابستان آن سال حرارتی بیش از عادت پدیدشد در بلاد عرب و سه ماه بکشید و بیشتر مردمان به رعاف (خون دماغ) مبتلا گشتند. (از یادداشت مؤلف)
برگ کشت که دراز و انبوه شده ببرند آن را. (ناظم الاطباء). بر وزن و معنی شریاف و آن برگ کشت است که دراز و انبوه شود چنانکه ببرند آن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به شریاف شود
برگ کشت که دراز و انبوه شده ببرند آن را. (ناظم الاطباء). بر وزن و معنی شریاف و آن برگ کشت است که دراز و انبوه شود چنانکه ببرند آن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به شریاف شود
برگ کشت که دراز و انبوه شود چنانکه ببرند آن را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). بر وزن و معنی شرناف است. (از اقرب الموارد). غلۀ درازبرگ. (مهذب الاسماء). به معنی شرناف است. (آنندراج). رجوع به شرناف شود
برگ کشت که دراز و انبوه شود چنانکه ببرند آن را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). بر وزن و معنی شرناف است. (از اقرب الموارد). غلۀ درازبرگ. (مهذب الاسماء). به معنی شرناف است. (آنندراج). رجوع به شرناف شود
بطور شرع و به قانون شرع. (از ناظم الاطباء). بر حسب شرع. (یادداشت به خط دهخدا). مقابل عرفاً: خدای تعالی قصاص بواجب کرد مر قاتل رابه شرایطش شرعاً. (تفسیر ابوالفتوح ج 1 ص 272). هیچیک از حکام شرع و صدور را مدخلیتی در آن نیست بلکه شرعاً هر کس را واقف اوقاف، متولّی و صاحب اختیار قرار داده باشد مباشر خواهد بود. (تذکره الملوک ص 3)
بطور شرع و به قانون شرع. (از ناظم الاطباء). بر حسب شرع. (یادداشت به خط دهخدا). مقابل عرفاً: خدای تعالی قصاص بواجب کرد مر قاتل رابه شرایطش شرعاً. (تفسیر ابوالفتوح ج 1 ص 272). هیچیک از حکام شرع و صدور را مدخلیتی در آن نیست بلکه شرعاً هر کس را واقف ِ اوقاف، متولّی و صاحب اختیار قرار داده باشد مباشر خواهد بود. (تذکره الملوک ص 3)