جدول جو
جدول جو

معنی شرعاف - جستجوی لغت در جدول جو

شرعاف
(شِ / شُ)
پوست شکوفۀ خرمابن نر. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رعاف
تصویر رعاف
خون آمدن از بینی، خونی که از بینی بیرون می آید
فرهنگ فارسی عمید
(تَ / تُو بَ / بِ)
مشارفه. با همدیگر مفاخرت کردن. (ناظم الاطباء). مخفف فعال از شرف و آن بزرگی و علو باشد. (از معجم البلدان) ، برآمدن و مطلع شدن بر چیزی. (ناظم الاطباء) ، نزدیک شدن. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
آبی است به نجد و چند محل به این نام وجود دارد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
کنگره. ج، شراریف. (ناظم الاطباء). اما در مآخذ دیگر دیده نشد
لغت نامه دهخدا
(تَ کَثُ)
رفتن و روان شدن خون از بینی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خون از بینی بیامدن. (مصادراللغه زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). خون از بینی برآمدن. (دهار). خون بینی شدن. (از کشاف زمخشری). جاری شدن خون از بینی. (فرهنگ فارسی معین). گشادن خون از بینی. خون بینی شدن. خون دماغ شدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رَعْ عا)
آنکه بسیار از بینی او خون برآید. (از اقرب الموارد) ، باران بسیار. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
خون بینی. (منتهی الارب) (از کشاف زمخشری) (از دهار) (فرهنگ اوبهی). خونی که از دماغ به راه بینی برآید. (آنندراج به نقل از بحرالجواهر و منتخب اللغات) (غیاث اللغات). خونی که از بینی خارج گردد. خون دماغ. (فرهنگ فارسی معین). خونی که از بینی برآید. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف) (از اقرب الموارد) :
ز سرگین خر عیسی ببندم
رعاف جاثلیق ناتوانا.
خاقانی.
- سنهالرعاف، یا عام الرعاف، سال بیست و چهارم هجرت بود. به تابستان آن سال حرارتی بیش از عادت پدیدشد در بلاد عرب و سه ماه بکشید و بیشتر مردمان به رعاف (خون دماغ) مبتلا گشتند. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
دیوانگی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
پیکان پهن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، آنکه پشت پایش پهن و عریض باشد. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بریدن شرناف کشت را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
برگ کشت که دراز و انبوه شده ببرند آن را. (ناظم الاطباء). بر وزن و معنی شریاف و آن برگ کشت است که دراز و انبوه شود چنانکه ببرند آن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به شریاف شود
لغت نامه دهخدا
(تَ وَخْ خُ)
بریدن شریاف کشت را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شِرْ)
برگ کشت که دراز و انبوه شود چنانکه ببرند آن را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). بر وزن و معنی شرناف است. (از اقرب الموارد). غلۀ درازبرگ. (مهذب الاسماء). به معنی شرناف است. (آنندراج). رجوع به شرناف شود
لغت نامه دهخدا
(نَ فَ گِ رِ تَ)
بطور شرع و به قانون شرع. (از ناظم الاطباء). بر حسب شرع. (یادداشت به خط دهخدا). مقابل عرفاً: خدای تعالی قصاص بواجب کرد مر قاتل رابه شرایطش شرعاً. (تفسیر ابوالفتوح ج 1 ص 272). هیچیک از حکام شرع و صدور را مدخلیتی در آن نیست بلکه شرعاً هر کس را واقف اوقاف، متولّی و صاحب اختیار قرار داده باشد مباشر خواهد بود. (تذکره الملوک ص 3)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
گیاهی است. یا بار گیاهی یا ثمره ای است. (منتهی الارب). نام گیاهی و یا نام بار آن گیاه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کِشْ وَ نَ)
شتابانیدن. (منتهی الأرب) (تاج المصادر بیهقی). شتابانیدن کسی را.
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارعاف
تصویر ارعاف
خون دماغ شدن، شتابانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعاف
تصویر شعاف
شیدایی دیوانگی جمع شعفه سر کوهها
فرهنگ لغت هوشیار
خوا هم آوای هوا خوندماغ، باران تند جاری شدن خون از بینی، خونی که از بینی خارج گردد خون دماغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعاف
تصویر رعاف
((رُ))
خون دماغ شدن
فرهنگ فارسی معین