قرارداد نامعین. - بشرطی که، موافق قراردادی که. (ناظم الاطباء). ، منسوب به شرطه. (یادداشت مؤلف) (از مهذب الاسماء) ، منسوب به شرط و عهد وپیمان و گرو. (ناظم الاطباء) ، کیفیتی. (یادداشت مؤلف) ، در اصطلاح منطق قسمتی از قیاس اقترانی است. رجوع به قیاس شود
قرارداد نامعین. - بشرطی که، موافق قراردادی که. (ناظم الاطباء). ، منسوب به شرطه. (یادداشت مؤلف) (از مهذب الاسماء) ، منسوب به شرط و عهد وپیمان و گرو. (ناظم الاطباء) ، کیفیتی. (یادداشت مؤلف) ، در اصطلاح منطق قسمتی از قیاس اقترانی است. رجوع به قیاس شود
قراول، موافق، شایسته، مطبوع. (ناظم الاطباء)، رئیس. (از یادداشت مؤلف)، بختیار و فرخنده و نیکبخت. (ناظم الاطباء)، زبان (واحد زبانه). (صراح اللغه)، تجسس کننده و سؤال کننده، ثبات، تحویلدار نقدی. (ناظم الاطباء) : خلیفه مجمعی ساخت و شعبی را بخواند و علماء بغدادرا حاضر کرد و شرطی را بفرمود تا به نام هر خادمی ضیاعی بنویسد. (تذکرهالاولیاء عطار)، چاوش. (صراح اللغه) (ناظم الاطباء). شرطه. صراح اللغه)، جلواز. (یادداشت مؤلف)، امیر لشکر. ج، شرط. (از یادداشت مؤلف)، محصل. (ناظم الاطباء)، امیر بازار. (زمخشری) (یادداشت مؤلف). ج، شرط، پیادۀ کوتوال که در آن نشانی قرار داده شده که بدان شناخته میشود. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب) : زن، عبیداﷲ بن زیاد را آگاه کرد شرطی را بفرستاد تا او را (مسلم بن عقیل را) بیاورد. (تاریخ سیستان)
قراول، موافق، شایسته، مطبوع. (ناظم الاطباء)، رئیس. (از یادداشت مؤلف)، بختیار و فرخنده و نیکبخت. (ناظم الاطباء)، زبان (واحد زبانه). (صراح اللغه)، تجسس کننده و سؤال کننده، ثبات، تحویلدار نقدی. (ناظم الاطباء) : خلیفه مجمعی ساخت و شعبی را بخواند و علماء بغدادرا حاضر کرد و شرطی را بفرمود تا به نام هر خادمی ضیاعی بنویسد. (تذکرهالاولیاء عطار)، چاوش. (صراح اللغه) (ناظم الاطباء). شرطه. صراح اللغه)، جلواز. (یادداشت مؤلف)، امیر لشکر. ج، شرط. (از یادداشت مؤلف)، محصل. (ناظم الاطباء)، امیر بازار. (زمخشری) (یادداشت مؤلف). ج، شرط، پیادۀ کوتوال که در آن نشانی قرار داده شده که بدان شناخته میشود. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب) : زن، عبیداﷲ بن زیاد را آگاه کرد شرطی را بفرستاد تا او را (مسلم بن عقیل را) بیاورد. (تاریخ سیستان)
سامه دار زبانزد کرویز (منطق) مونث شرطی، قضیه ایست که حکم در آن معلق بر شرطی باشد مثلا اگر آفتاب بتابد روز است. مقابل قضیه حملیه. یا شرطیه متصله. قضیه ایست که حکم در آن بر اتصال حصول نسبت امری باشد بر فرض وقوع امری دیگر مثلا اگر آفتاب بر آید روز روشن باشد، در مقابل شرطیه منفصله که حکوم حکم منوط بعدم حصول امر است مانند این عدد یا زوج است یا فرد که زوج بودن معلق بر فرد بودن است و بلعکس
سامه دار زبانزد کرویز (منطق) مونث شرطی، قضیه ایست که حکم در آن معلق بر شرطی باشد مثلا اگر آفتاب بتابد روز است. مقابل قضیه حملیه. یا شرطیه متصله. قضیه ایست که حکم در آن بر اتصال حصول نسبت امری باشد بر فرض وقوع امری دیگر مثلا اگر آفتاب بر آید روز روشن باشد، در مقابل شرطیه منفصله که حکوم حکم منوط بعدم حصول امر است مانند این عدد یا زوج است یا فرد که زوج بودن معلق بر فرد بودن است و بلعکس