جدول جو
جدول جو

معنی شرداخ - جستجوی لغت در جدول جو

شرداخ
(شِ)
رجل شرداخ القدم، مرد سطبر و پهن پای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شِ / شُ)
شندخ در معنی طعامی که هرکه خانه ای بنا کند یا از سفر بازآید یا گمشدۀ خود را بیابد آن را تهیه می کند. (از اقرب الموارد). و رجوع به شندخ و شنذاخ شود
لغت نامه دهخدا
(شِ)
سماروغ پژمریده و سیاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
جامۀ پیشواز آستین کوتاه باشد. (انجمن آرا) (آنندراج) (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
دراز و بزرگ هیکل از شتران و زنان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : رجل شرداح القدم، مرد سطبر و پهن پا. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مرد فربه نرم و فروهشته گوشت. (منتهی الارب). مرد فربه سست. (از اقرب الموارد) :رجل شرداح، مرد فربه فروهشته گوشت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ضِ)
نخله ضرداخ، خرمابن بهتر و برگزیده و نجیب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شُ / شُدْ دا)
لقب یعمر بن عوف لیثی بن کنانه. یکی از حکماء عرب است بدان جهت که میان قضاعه و قصی در امر کعبه حکم بود وکشت و خون بسیار شد پس خون قضاعه را باطل و پاسپر کرد و حکم به خانه ای برای قصی فرمود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا